دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

اصلا تمام این حرف ها را بی خیال!

09 اسفند 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

سردت شده مگر نه؟
خسته شدی از بس دستان یخ زده ات را «ها» کردی و خودت را به ادامه مسیر تشویق کردی؟!
شاید زندگی آنقدر ها هم که یادمان دادند، جدی نیست.
شاید، بتوان راهی پیدا کرد که این آشوب ها و استرس های پر سرعت ماشینی کاذب را کم کرد…
شاید باید، یک دور برگردان پیدا کنیم و تمام این مسیر شلوغ پر اشتباه را برگردیم…
و به این نتیجه برسیم که کلا در آدرس اشتباه و جاده ی پیچ در پیچ گمراهی می راندیم…
و این جاده آن «صراط المستقیم» ایی که هر صبح از خدا می خواستیم نیست…

اصلا تمام این حرف ها را بی خیال!
بگذار برایت یک چای گرم بریزم که بخار دلنشینش، قلبت را گرم کند.
اینجا راحت باش! فکر ” کلاس ملاس” و این حرفها هم نباش!

اگر دلت می خواهد میتوانی مثل کودکی ها، پاهای یخ کرده ات را با همان جورابهای نم دار بچسبانی به این بخاری قدیمی و گرم شوی!

یا اگر دلت از هزار جور تبلیغ کاذب که نمیدانی کدام راست است و کدام دروغ، گرفت، میتوانی دکمه این تلوزیون قدیمی را بزنی…
و همان کارتون رویایی مورد علاقه ی کودکی گمشده ات را ببینی! اسمش چه بود؟! نکند یادت رفته؟!

یا انگشتت را قدر یک نیم دایره در همین تلفن قدیمی بچرخانی و به او زنگ بزنی… همان که در گذر ایام گمش کردی و هر چقدر هم بخواهی به رویت نیاوری، ته دلت اقرار می کنی که بدجوری دلتنگش شده ای

شاید هم تلفن خانه زنگ بخورد و گوشی را برداری و باز هم صدای همان «فوت قدیمی» را بشنوی …فوت…فوت…
همان که لای غبار تمام این سالها هرگز نفهمیدی که بوده و هرگز هم نخواهی فهمید!
شاید یک عاشق خجالتی گم شده در مه…

مهمان خانه ی دنج من! اینجا برای لحظاتی فراموش کن که دوره، دوره ی نزدیکی های کاذب مجازی است.
دوره ی ایموجی های سطحی گول زنگ!
دوره ای که عشق، به جای اینکه با گرمای نفس و حرفهای در گوشی، کنار صورت گر گرفته از حجب حس شود، با تایپ انگشتان عجول، نوشته می شود!
دوره ای که تمام وسایل ارتباطی، خواستند رابطه ها را نزدیک تر و خصوصی تر کنند اما در واقع، به طرز عجیبی فاصله آفریدند! و سطحی بودن را به باور روابط، تزریق کردند!

لطفا دلت نگیرد…
زندگی همین است دیگر…
آنقدر پر شتاب و عجیب می گذرد که می شود فقط با بهت به آن نگاه کرد…
و به فاصله ی بین « پستانک» و « عصا» خندید!

پس بخند! و بدان اگر دستت را در دست آن قادر یکتا بگذاری و تمام عمر، عاشق باقی بمانی، برنده ی این بازی پرشتاب موقتی می شوی!


دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق

(مشاهده ترجمه انگلیسی همین متن)

1582908555500x600_1549205897035791.jpg

 21 نظر

موهای خوشرنگش را جمع کرده بود...

08 اسفند 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

موهای خوشرنگش را با کش مویی ساده، جمع کرده بود، و با دستانی که به آرامی و با دقت گوجه، خیارها را شکل می داد، سالاد درست می کرد…همزمان با لبخند و آرامش به حرفهای او گوش می داد…
چهره شادابش، ناخوداگاه انرژی آرامش را به وجود مخاطب تزریق می کرد.
سالاد، به زیبایی درست شده بود.
هویج ها و کاهوهای منظم چیده شده و کلم های ریز رنده شده ی خوشرنگ بنفش و…ترکیب رنگ شاد و‌ ویتامینه ای را به نمایش می گذاشت…
مخاطبش که درد و دل می کرد هم حسابی سبک شده بود…

کلی واژه ناگفته در فضا موج می زد و حس خوب، منتقل می کرد واژه هایی مثل:

آراستگی…
زیبایی
نظم و ترتیب
محبت و صمیمیت
همدردی
صبر
درنگ و‌طمأنیه
آرامش
سنگ صبور بودن…
سنجیدگی و به جا رفتار کردن
تمیزی…

مگر قرار است همیشه در قالب الفاظ این واژه ها را فریاد کشید؟!

گاهی زندگی، فرمول پیچیده ی سخت غیر قابل فهمی ندارد.
می شود به آرامی در گذر لحظات ساده، زیبایی، تأثیر گذاری و حس خوب ایجاد کردن را معنا کرد.




پی نوشت:

یاد یک جمله معروف انگلیسی می افتم:
Action speaks louder than word
عمل، بلندتر از کلمه، صحبت می کند.

و یاد حدیث بی نهایت زیبای امام صادق علیه السلام که فرمودند:
«کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم»
مردم را به غیر زبان هایتان به نیکی دعوت کنید.





دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق
https://golenarges18.kowsarblog.ir/

158282217428621339.jpg

 8 نظر

آخه تو چرا اینقدر منو دوست داری؟!

06 اسفند 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

هوا که بارونی میشه، فاز عشق و شنیدن آهنگ آرامشبخش و اینکه بنشینم پشت پنجره اتاقم و به دریای طوفانی باران خورده نگاه کنم و یک فنجون نوشیدنی داغ و بخار آلود مورد علاقه م «که نمی خوام اسمشو بنویسم» واقعا می چسبه…

نمیدونم چه رازیه که بارون، انقدر روی من اثر می گذاره…انگار به تمام معنی شیدا میشم و یک نوع پریشانی جذاب دوست داشتنی وجودم را در بر میگیره…

حالا هم که این تعطیلی چند روزه، یه جورایی توفیق اجباری شده برای اینکه یه کم خودمو برای خودم لوس کنم و به دوست داشتنی های مورد علاقه م برسم!

صدای زنگ تلفن من را از این افکار جدا کرد…
صدای نگران او بود، صدایی پر از عطر عشق آمیخته به نگرانی:

« دیگه سفارشت نکنماا، لیمو ترش آب بگیر، بریز تو آب ولرم، حسابی هم نوشیدنی و آب پرتغال بخور…روزی دوسه تا دونه خرما هم یادت نره، طبعش گرمه…عالیه
سوپ جوجه درست کن، توش هم هر چی مقویه بریز گرم و نرم بخور تقویت شی…
تعطیل شدید دیگه نه؟ بیرون میرون که نمیری یه وقت…سرما که نخوردی؟… اصلا پاشو بیا اینجا…یه چند روزی…»

در حالیکه به دستورالعمل های مادرانه ش گوش می کردم، سعی کردم خیالش را راحت کنم و گفتم:

« وای مامان، به این شدت هم که فکر میکنی نیستش که…خیلی هاش شایعه ست، زیاد به این فضاهای مجازی اهمیت نده…البته باشه حتما عزیزم، حتما رعایت میکنم…»

با نگرانی و کمی تشر مادرانه گفت:
« انقدر نگو شایعه ست، شایعه ست!!!
شایعه چیه؟! همه اینا رو حسابی رعایت کنی هااا؟!»

با خودم فکر کردم این چندمین بار هست که در طول این یکی دو روز زنگ زده…
راستی مامان! تو چرا اینقدر منو دوست داری؟!
اونم بی توقع و بدون شرط و شروط!
بدون اینکه کاری برات کرده باشم یا حتی برات مفید باشم!
فقط به خاطر خودم!
نمیدونم درک و فهم من از بارون و فاز عاشقونه و…چیه! اما یقین دارم عشق از نوع واقعیش و کاملا بی غل و غش، همینجاست…
در تن صدای نگران مادری که هنوز هم دخترش را بچه ای بی دست و پا و قابل رسیدگی می بیند!

بغضم گرفته…نامردی است که در پشت این محبت، عشق خدا را نبینم!
مگر نه اینکه هر جا عطر و بوی گل خوشبویی به مشام می رسد، می گردیم تا به منبع و اصل و ریشه و باغچه آن گل خوش عطر برسیم!
چطور از پشت این محبت، دوان دوان نروم تا برسم به او…او که عشق را آفریده…و‌مادر را مثل یک ربات برنامه ریزی شده که عشق و دوست داشتن در وجودش، حک شده، تنظیم کرده…
در گذر این عشق عمیق می رسم به آیه عاشقانه قرآن:
« یحبهم و یحبونه…»



دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق

1582657005img_20190916_004642.jpg

 8 نظر

جنبه های مثبت کرونا!!!

05 اسفند 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

گاهی اوقات لای ترس و هول و‌ ولا و دلهره خبرهای مختلف مثل کرونا و…یکهو چشمت می خورد به یک پیام درباره جنبه های مثبت کرونا …
و نا خودآگاه لبخند روی لبت می نشیند…
مثل این پیام:

«انقدر از کرونا نترسین به جنبه های مثبتش هم نگاه کنین 
خرید عید نداریم چون جایی نمیریم 
میوه و آجیل لازم نیست بخریم چون عید دیدنی در کار نیست 
آلودگی کم میشه چون هیچکس از خونه خارج نمیشه 
تصادفات کم میشه چون هیچکس مسافرت نمیره 
پس کرونا اونقدرا هم بد نیس!»

حالا بحث سر این است که گذشته از احتیاط های لازم، که باید انجام گیرد، کمی سرزندگی و شوخی با ناملایمات، حال دل آدم را خوش می کند و از آثار مخرب استرس کم می کند.
پس نه جوگیرانه رفتار کنیم و نه سهل گیرانه!
کمی چاشنی لبخند، طعم زندگی را بهتر خواهد کرد.

سلامت باشید و عاقبت بخیر.

دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق

158249377728557155.jpg

 11 نظر

در کنار کسی که دوستش داری...

05 اسفند 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

فرض کن یک شب زیبای مهتابیست و تو در کنار کسی که دوستش داری، حس جذاب و بهشتی آرامش را تجربه می کنی…

اینطور وقت ها به قول حافظ:
« گل در بر و می در کف و معشوق به کام است…»

اما در تمام این لحظات دوست داشتنی آیا آنقدر با معرفت هستیم که چهره ی او را لابه لای این حس و‌حال خوب ببینیم ؟!
و بدانیم اوست که یک شمه ای از جمالش را در قالب این حس و حال زیبا، رو کرده است؟!

لابه لای زندگی روزمره ی ملال آور، گاهی لحظات نابی وجود دارد که حتما لازم نیست خیلی هم در ظاهر بزرگ و مهم باشد، اما مهم است! خیلی مهم!
مثلا:
دیدن یک فیلم خوب اثرگذار
شنیدن یک موسیقی ناب،
دیدن کسی که بی تابش بودیم،
خواندن کتابی که ناگهان تغییر مثبت فوق العاده ای در ما ایجاد می کند،
یک #انتخاب خوب در لحظه ای سرنوشت ساز
نیایش عمیق از ته دل و…
حتی حضور تو!
تویی که شاید خودت ندانی چقدر عزیزی و فرشته ها هر صبح برای دیدنت صف می کشند!
شده تا به حال، حس کنی چقدر برای خدا عزیزی و چقدر نگاه او از پس مهتاب های عاشقانه ی یک عمر انتظار، بی تاب برگشت توست ؟!
شده تا به حال فکر کنی اشک بلورین معصومانه ات، برای خدا چقدر باارزش است و تمام این بند‌‌و بساط عالم به عشق تو بنا شده است؟!
مهتاب هایی که بی بروبرگشت در تقویم های گذران زندگیت، تابیدند و تو بی تفاوت از کنار آن رد شدی، درخشش نگاه او را در عاشقانه های غزل ساز، دیوان زندگیت سرودند…

این حدیث قدسی، ‌پیام عاشقانه خدا به توست:

«عبدی! أنا و حقی لک محب،فبحقی علیک کن لی محبأ»

بنده ی من! سوگند به حق خودم دوستدار تو هستم.
پس سوگند به حق من برتو، مرا دوست بدار!

حال که این نامه ی عاشقانه ی سرمست کننده را دریافت کردی، شاید دلتنگی غریبانه امام زمانت را که آخرین ذخیره خداست، بیشتر حس کنی! و بدانی خدا با چه عشقی منتظر است خودت را بسازی تا مهیای حضور او شوی.

و حال هنر من و توست که چگونه آنقدر زیبا بدرخشیم تا ثابت کنیم حتی در شب تار این عالم هم می توان چشم به راه ماه کاملی ماند که یک روز می آید، می تابد و تمام تیرگی های انتظار را با درخشش جمالش، محو می کند.

و اما سؤال اینجاست: من و تو با انتخاب ها و تصمیمات هر لحظه از زندگی مان، چه نقشی و تأثیری در کنار رفتن ابرهای غفلت و‌مهجوریت و تابیدن ماه زیبای غائب از نظر از پشت ابرهای هزار ساله ی انتظار داریم؟!



دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق

158249144428606465.jpg

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 15
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 19
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 48

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس