خودت شعرت را بساز!
16 اردیبهشت 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»
-
یادم هست اولین روزهایی که می رفتم تو اون جمع و دور همی جالب و دوست داشتنی، همه چیز برام خاص بود.
پونزده شونزده سالم بود و پر از آرزوهای قشنگ بودم.
از شنیدن شعرهای فوق العاده شون لذت می بردم و با اساتید بزرگی آشنا شدم و هنوز هم یادآوری اون انجمن شعر خاطره انگیز از بهترین خاطرات عمرم هست و از یاد آوری آن اشعار زیبا انگار عطر گل رز صورتی در باغ دلم تداعی میشه و به مشامم می رسه???
حالا از همه این حرفا هم که بگذریم، آدم گاهی دلش فان می خواد.
اینکه با حروف و اشعار بازی کنه ببینه چی پیش میاد.
این پیام را که دیدم برام جذاب بود گفتم برای شما هم بفرستم.
شعری که مال شماست!
و با اسمای قشنگ شما ساخته می شه!
اسمتون رو جمع کنید ببینید چه شعری ساخته میشه… ?
الف……….ای مهربان یارم
ب…………باعشق تو میمانم
پ…………پای خسته ای دارم
ت…………تا هستی منم هستم
ث…………ثابت میکنم هستم
ج………….جان من فدای تو
چ………….چند وقتی بمان بامن
ح………….حال از من نمیپرسی
خ………….خوابم با تو شیرینه
د………….در جانم زدی رخنه
ذ………….ذره ذره آبم کن
ر………….رسوای جهانم کن
ز………….زلف خود پریشان کن
ژ………….ژنده جامه ای پوشم
س………..سر برشانه ام بگذار
ش………..شوق من دو چندان کن
ص………..صبح من تو روشن کن
ض………..ضربان دلم بشنو
ط…………طاهرگشتهام با تو
ظ…………ظهر عاشقی بنگر
ع…………عاشق شو تو هم چون من
غ ………..غم غربت دلم بشکست
ف………..فریاد دلم بشنو
ق…………قربان دو چشمانت
ک…………کردی همچو فرهادم
گ…………گم گشته دو دستانم
ل………….لای موج موهایت
م………….مروارید چشمانت
ن………….نور دیده من شو
و………….وصف جمله خوبیهات
ه………….هر دم بر زبان جاریست
ی…………یادی از دل ماکن
-
همیشه که قرار نیست حرفهای جدی و گنده گنده زد.
-
گاهی همه مون دلمون می خواد بچه شیم و بازی کنیم حتی با اشعار…