دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!

08 اردیبهشت 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

گاهی با خودم فکر میکنم آن مادربزرگ های دوست داشتنی با آن سماور همیشه جوش و آن رضایت دائمی، واقعا همیشه خدا، گل و بلبلی زندگی کرده اند؟!
یا غم و استرس و افسردگی اصلا راه آن خانه های با صفا را بلد نبوده است؟!
ولی آن خانه های دلباز که همچین چفت و بست “درست درمونی” هم نداشتند!
الان که درها همه ضد سرقت و هزار جور تجهیزات شده باز هم غمها و استرس ها با “زور چپونی” هم شده خودشان را می اندازند وسط روزمرگی های ما.‌‌‌‌‌

یا غم و غصه ها زیادی عاشق چشم و ابروی ما هستند یا آدم قدیمی ها قلقش را داشتند و زیاد بهش رو نمی دادند.

“مادربزرگ! من قصه نمی خواهم! میشود از خودت برام بگویی"؟!
سردم شده! زیر آن لحاف گرم و نرم قدیمی ات برای من هم جا هست؟!


شعرم را نقدیم می کنم به دختر معصوم پنهان شده در وجود مادربزرگ های صبور و نجیب:


گیسوانت:
بیدمجنون پریشان عاشقانه های سبز است…
که در باد می رقصد.
دختر نارنج و ترنج!
هجده سالگی های بی قرارت
لابه لای انگشت های بریده و چاقوی حیرت، شکاف برداشت.
زیبا! گیسو سپید شدنت در کدام زمستان از آسمان بارید؟!
وقتی غنچه رز سرخ لمس نشده ی نجابت را
به او پیشکش کردی،
آیا لبانش تو را به غزلی سرخ مهمان کرد؟

نگو که تمام این سال ها
به هیچکس نگفتی گوشواره فیروزه ای قدیمی ات یادگار آبی عاشق خجالتی ساکتی بود که هرگز به تو نگفت:
چشمانت یعنی فیروزه آرامش!
گوشواره فیروزه ایت:
زبان گویای عشق آبی ناگفته ایست که مثل فیروزه مسجدهای هزار ساله
عطر نجابت دارد.


دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدبق
https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1587936755k_pic_bd9d9ea8-9f6f-4f80-b0ac-f7319f856810.jpg

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 14 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(12)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
12 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: ،نوستالوژی، سبک زتدگی شعر عاشقانه عشق دنج فیروزه مادربزرگ

موضوعات: سبک زندگی لینک ثابت

نظر از: مهتاب [عضو] 
  • نخلستان
مهتاب
5 stars

این اشعار زیبا دلمان را می‌برد تا انتهای کوچه مادربزرگ که گلهای یاس فیروزه‌ای روی دیوارهای کاهگلی‌اش رقصان و شادمانند

چه خاطرات ماندگاری و چه زیباییهای عجیبی

مادربزرگها مظهر حیا و مهر وونجابت و صبوری و ایثار

عالی بود شیدا جان

1399/02/12 @ 06:17
پاسخ از: شیدا صدیق «دین آرامشبخش» [عضو] 
  • دین آرامش بخش ما
5 stars

ممنون مهتاب این پیام تو هم شبیه یه شعر فیروزه ای زییا و آرامش بخش بود

1399/02/12 @ 11:20
نظر از: دنیا غلامی [بازدید کننده] 
  • http://www.bloodorange94.blogfa.com>
دنیا غلامی

درود پست وتصویر بسیااارزیبااااا

دعوتی گلم

1399/02/10 @ 10:26
پاسخ از: شیدا صدیق «دین آرامشبخش» [عضو] 
  • دین آرامش بخش ما
5 stars

درود عزیزم نگاهتون زیباست
ممنون مهربونم

1399/02/10 @ 12:13
نظر از: دنیا غلامی [بازدید کننده] 
  • http://www.bloodorange94.blogfa.com>
دنیا غلامی

درود پست وتصویر بسیااارزیبااااا

دعوتی گلم

1399/02/10 @ 10:25
پاسخ از: شیدا صدیق «دین آرامشبخش» [عضو] 
  • دین آرامش بخش ما
5 stars

لطفتون مستدام :)

1399/02/10 @ 12:14
نظر از: طوباي محبت [عضو] 
  • شكوفه لبخند
  • طوباي محبت
5 stars

به به شیدا جان بلاخره یکی از اون سروده‌های قشنگ و دلچسبت رو برامون رو کردی. خیلی قشنگ بود درست مثل نثرهای روان و باصفات.
خیلی واقعی اما با واژه‌های زیبا و هوشمندانه که در پس هر کدوم دنیایی معنا نهفته بود.
از ته قلبم با این جمله موافقم که مادران و مادربزرگان دیار ما با اون رضایت دائمی گل و بلبل که زندگی نکردند هیچ بلکه سختی‌های زندگیشون چندین برابر ما و نسل امروز بوده ولی راز اون رضایت در چی بود؟
پدربزرگی برای نوه‌هاش تعریف کرد: بعد از عقد مادر بزرگتون ازش پرسیدم چی دوست داری برات بخرم؟ خندید و گفت: یک جفت جوراب منم خندیدم و گفتم: فعلا که نمی‌تونم باشه پیشکش.بعد هر دو خندیدیم.
واقعا اونها چی داشتن که این‌قدر بی‌توقع و باگذشت بودن شیدا جون؟

1399/02/09 @ 00:45
پاسخ از: شیدا صدیق «دین آرامشبخش» [عضو] 
  • دین آرامش بخش ما
5 stars

ممنون طوبی جون خوشحالم که شعرمو انقدر دوست داشتی راستش خودم هم خیلی دوستش دارم :) چقدر حرفات قشنگه واقعا دلنشین گفتی مخصوصا ماجرای اون مادربزرگ پدربزرگ و یه جفت جوراب…آخی خدا اصلا شنیدنش هم آرامش بخشه…ساده و روان زندگی های پر برکت که عطر خدا می داد
ممنون از حضور مهربونت و لطفت به من

1399/02/09 @ 02:25
نظر از: سینا [بازدید کننده] 
  • http://sinre313.blogfa.com>
سینا
5 stars

مطالب شما واقعا دلنشینه مخصوصا این شعر

1399/02/08 @ 12:13
پاسخ از: شیدا صدیق «دین آرامشبخش» [عضو] 
  • دین آرامش بخش ما
5 stars

ممنونم لطف دارید

1399/02/08 @ 12:16
نظر از: مشکات [بازدید کننده]
مشکات
5 stars

سلام و درود
شعر واقعا زیبا بود. اون عاشق خجالتی ساکت، منظور پدربزرگه؟ چقدر غمگین بود شاید هم غمگین نبود اما انگار یک تاریخ حرف داشت.
دخترانگی های مادربزرگ های سرزمینم
دوست دارم اشعار شما را بخونم
سپاس بی نهایت

1399/02/08 @ 07:22
پاسخ از: شیدا صدیق «دین آرامشبخش» [عضو] 
  • دین آرامش بخش ما
5 stars

سالام عزیزم لطف دارید
بله منظور پدربزرگ هایی که زیاد اهل واژه پردازی های امروزی نبودند.
اشعار من بیشتر غزل و مثنوی هست و سبکش با این فرق داره شاید بازم از شعرهام بفرستم ممنون از لطفتون
خونه قلبتون پر از شادی و آرامش

1399/02/08 @ 07:27
نظر از: مهنا [بازدید کننده] 
  • https://mohana93.kowsarblog.ir>
مهنا
5 stars

خان ننه جانیم، نولایدی!
سنی بیرده من تاپایدیم!
او آیاقلار اوسته، بیرده،
دؤشه نیب بیر آغلایایدیم!
قولو حلقه سالمیش ایپ تک،
او آیاغی باغلییایدیم،
کی داها گئدنمه یه ایدین!
گئجه لر یاتاندا، سن ده،
منی قوینووا آلاردین،
نئجه باغریوا باساردین!
قولون اوسته گاه سالاردین.

ما ترک زبانا هر وقت دلمون برای مادربزرگ مون تنگ میشه این شعر استاد شهریار رو زمزمه میکنیم دلم هوای مادربزرگمو کرد خدا همه ی رفتگان رو بیامرزه

1399/02/08 @ 03:36
پاسخ از: شیدا صدیق «دین آرامشبخش» [عضو] 
  • دین آرامش بخش ما
5 stars

به به شعر زیبای شهریار
با اینکه چیزی متوجه نشدم ولی اون غم حاص و زیبایی واژه ها به دلم نشست
کلا مداحی های ترکی هم همینه
آدم شاید متوجه نشه ولی اشکش در میاد و درست روی عمق قلب اثر میگذاره
خدا مادربزرگ عزیز شما و همه رفتتگان را رحمت کنه
ممنون از حضورتون

1399/02/08 @ 07:30


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس