عالیجناب! حالا چون شمائید...
در باغچه پر از گل قدم میزدم که دلم خواست یکی را بچینم و لای موهایم بگذارم. هوای بهاری و قدم زدن در باغچه زیبای خانه مادری، از این دیوانه بازی ها هم دارد، آدم انگار یادش می رود که بزرگ شده است. انگار دوباره تبدیل می شود به همان دختر نوجوان عاشق با کلی رویا پشت چشمهای بسته…
که دیدم آینه ای روی زمین افتاده است.
در آینه تصویر دستی میدیدم که با بیرحمی می خواست گل شاد بهاری را بمیراند. فقط به خاطر اینکه گیسوانش، عطر بهار بگیرند.
و این منصفانه نبود.
دستم را عقب کشیدم!
و با خودم فکر کردم برای بهاری تر شدن حال و هوایت، هیچ قلبی را خزان نکن!
گاهی لازم است آینه ای برداریم و بیندازیم روی اعمال و رفتارمان.
ما انسانها چون «حب ذات» داریم خیلی از اشتباهات خود را یا نمی بینیم یا توجیه می کنیم.
اما آینه بیرحم است و رک.
با کسی هم تعارف ندارد.
دقیقا خودت را به خودت نشان می دهد.
بی کم و کاست!
تا به حال دیده ای آینه به کسی بگوید عالیجناب! حالا چون شمایید چشمانت را شاداب تر و گیسوانت را بلندتر نشان میدهم؟!
به آینه اعتماد کنیم!
آینه ای در برابر باطنمان بگذاریم.
چه تغییرات زیبایی نیاز است؟!
پس معطل چه هستی؟!
پ.ن:
1- قصدم این نیست که درباره اتفاق رومینا چیزی بگویم. چون اطلاعاتم در موردش کامل نیست و نمی توانم قضاوت کنم.
اما قلب هر انسانی از شنیدن چنین ماجرایی به درد میاید.
چیده شدن حتی یک گل هم قلب های حساس را آزرده می کند چه برسد به گرفتن جان یک انسان.
اما اینکه عده ای مغرض می خواهند این خشونت ها را به پای اسلام بگذارند، و طوری با تبلیغات و غرض ورزی ها قضیه را جلوه دهند که انگار این جنایت ها مورد تأیید اسلام است، واقعا ناراحت کننده است.
پیامبر عزیز ما که هر وقت دختر نازنینش رد می شد، تا کمر خم میشد و دست او را می بوسید.
دینی که حتی در روایت داریم در هدیه دادن بین فرزندان، دختر را و قلب نازکش را مقدم کنید.
پیامبری که تمام تلاش مهربانانه اش را به کار بست تا زنده به گوری که رسم ریشه دار و دیرپایی بود، از آن فرهنگ رخت بر بندد.
2- حکیم ابوالقاسم فردوسی چه زیبا در شعرش اشاره می کند که اگر خطایی در وجود ما هست، دل و نفس خویش را دشمن و مقصر بدانیم:
«اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای
دلت گر به راه خطا مایل است
تو را دشمن اندر جهان، خود، دل است
چو خواهی که یابی ز هر بد، رها
سر اندر نیاری به دام بلا
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگی ها بدین آب شوی»
4- من نمیدانم دشمنان اصلی دین چه اهدافی دارند، اما میدانم خیلی از جوانان عزیز ما از روی جوگیر شدن و گوش به رسانه های موج سوار دادن، و چهار تا پیام محرک که دین اسلام، چنین و چنان… جبهه گیری می کنند وگرنه اگر در ادبیات اندیشمندان بزرگ غربی مطالعه کنند، (منظور درست حسابی هاشان هست)! پر است از تأیید و تعظیم در مقابل عظمت دین پیامبر خاتم.
پس لطفا دست از خودزنی و خود تحقیری برداریم.
فقط یک نمونه اش را بیان می کنم.
(نمیدانم کدام را انتخاب کنم)!
جرج برنارد شا بزرگترین حکیم و نمایشنامه نویس انگلیس در قرن بیستم در کتاب اسلام راستین genuuine islam می گوید:
«من ایمان دارم که اگر قرار شود مردی چون محمد، حاکمیت بر جهان جدید ما را بر عهده گیرد، مؤفق خواهد شد که مشکلات آن را حل کند وصلح و سعادت را که همه مشتاقانه در انتطارش هستند به جوامع بشری بازگرداند.
من درباره دیانت محمد پیشگویی کرده ام که در دنیای فردای اروپا، دیانت او مورد پذبرش خواهد بود، چنانکه اروپای امروز را هم می بینیم که به سوی آن گرایش دارد».
3- اگر بلد نیستیم که خوب مسلمانی کنیم، لااقل کارهایمان را به پای اسلام ننویسیم!
دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق
https://golenarges18.kowsarblog.ir/