این دیگر اصلا منصفانه نیست!
“وای خدای من! چقدر عصبانیم کرده! چقدر ازش لجم گرفته! چیجوری باید تلافی کنم؟ چطور یه همچین کاری کرده؟! منو بگو چقدر خنگم که همینجور بروبر ایستادم و هیچی هم نگفتم.”
همینطور که دستانش تند و تند فنجان ها و خرده ریزه های نان را از روی میز ناهارخوری جمع می کرد، سرعت افکارش از سرعت دستانش هم جلو می زد.
راستش این افکار در هم و برهم جز آنکه وجودمان را پر از انرژی منفی کند و آثار مخرب جسمانی و روحی روی وجودمان بگذارد ثمری ندارد.
شاید لازم است گاهی بگذاری افکارت آزادانه مثل موج دریا این آلودگی های ذهنی را بالا و پایین کند.
اما زود زود باید پرتش کنی به ساحل و دوباره دریا شوی!
وگرنه روحت شبیه مرداب راکدی می شود که خودت را از خوش عطر و بویی می اندازد.
آن وقت هرکس به سمت تو می آید به جای اینکه عطر عشق و آرامش از وجودت حس کند، بوی نامطبوع کینه و دشمنی و انرژی سیاه انباشته شده از این زباله های ذهنی آزارش می دهد.
گاهی زندگی منصفانه نیست قبول!
اما این که تو خودت هم دشمن خودت بشوی دیگر اصلا منصفانه نیست. مگر نه؟!
حضرت مولا چه زیبا می فرماید:
«دل های خود را از کینه پاک کنید زیرا کینه مرضی مسری است».
«غرر الحکم، حدیث 6017»
دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق
https://golenarges18.kowsarblog.ir/