آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
آن خانه را به چشم قصر شاه پریان می دیدم. خانه رویاهای من بود. هنوز هم وقتی آن جا را می بینم کلی خاطرات افسانه ای دوست داشتنی به یاد می آورم.
اما چشمان غمگین الناز هم، یک گوشه از این خاطرات وجود دارد.
دختری که در این خانه زندگی می کرد و من راز سکوت و غم مبهم چشمانش را نفهمیدم.
در کودکی آن خانه را خیلی دوست داشتم. با آن اتاق های زیاد تو در تو شبیه کارتون های پر رمز و راز و هیجان انگیز بود.
به مادرم می گفتم:
“مامان! وسط سالن خونه شون یه باغچه بزرگ داره. عجیب نیست؟ چیجوری حلزون و کرم از تو باغچه نمی ره تو اتاقشون؟!”
در یک اتاق بازی بزرگ که اندازه یک حیاط معمولی بود، به قدری اسباب بازی های مختلف ریخته بود که به نظرم می آمد، در فروشگاه های اسباب بازی فروشی هم اینهمه تنوع وجود ندارد!
ما در سکوت با هم بازی می کردیم.
در اصل، من با اسباب بازی ها بازی می کردم و او تماشایم می کرد.
گاهی هم او به جشن تولدهای من دعوت می شد و باز هم ساکت و غمگین، جشن و شادی ما را تماشا می کرد.
گاهی با خودم فکر می کردم نکند لال باشد؟! اما با سلام و احوالپرسی های آرام، با آن تن صدای پایین، این گزینه هم خط می خورد!
انگار من تنها دوست او بودم.
گاهی هم دختر خاله هم سن و سالش را کنارش می دیدم.
شاید هم خانواده اش اجازه نمی دادند با بقیه رفت و آمد کند.
از آن طرف گاهی هم به خانه شلوغ و شاد دوستم لیلا، با هفت خواهر و برادر قد و نیم قدش می رفتم.
آن جا برایم پر از حس خنده و شادی و شلوغی و کیف و لذت بود.
با آن تاب چوبی که به درخت توت بسته بودند و تا اسمان بالا می رفت.
مدام بهانه خانه لیلا را می گرفتم و آرزوی وقت گذراندن در ان خانه کوچک و گرم و شاد را داشتم.
دو خانه متفاوت با دو حس متفاوت!
خانه الناز، سالهاست که تبدیل به یک مدرسه غیر انتفاعی بزرگ شده است.
نمی دانم به کجا رفتند و آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است یا نه!
گاهی با خودم فکر می کنم خوشبختی و آرامش، دقیقا چیست؟ و چه جنسی دارد؟!
شادی در چشمان خوشحال لیلا است؟ یا در دستان زحمتکش پدرش که به سختی سعی می کرد به خانواده اش سر و سامان دهد و با همه این سختی ها لبخند مهربان و گرم، یک لحظه از لبش دور نمی شد!؟
شادی در چشمان الناز است؟ یا بی تفاوتی خانواده ای که قصری ساکت با یک مشت اسباب بازی بیروح برایش فراهم کرده بودند؟!
خوشبختی و آرامش دقیقا چیست؟!
و آیا در موقتی های به تعبیر قرآن «خانه عنکبوتی» گیر می آید؟
یا با اتصال به منبع بیکران و یکتای عالم می توان آن را به دست اورد.
دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق
https://golenarges18.kowsarblog.ir/