دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

ژاکت خوشگل نرم کاموایی

21 مهر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

گاهی خودت را مهمان یک دمنوش منحصر به فرد و‌خاص کن.
مخصوصا در حال و‌هوای پاییزی این روزها، احتیاج داری که جرعه جرعه گرما تزریق کنی به قلبت…
گاهی یک ژاکت خوشگل نرم کاموایی بپوش و خودت را بغل کن!
تعجب کرده ای؟!
نکند فراموش کرده ای که دختر کوچولوی درونت، منتظر هست که سراغی ازش بگیری؟!
پاک فراموش کرده ای و در سرعت ماشینی لحظه ها چشمان معصوم نگرانش را از یاد برده ای!
هنوز دیر نشده! برایش کلبه ای گرم و‌پاییزی بساز…از آنها که دود از دودکش دوست داشتنی اش بلند می شود و همین نشان از گرمای دوست داشتنی آتشی مطبوع می دهد.
نگذار کودک درونت از سرما یخ بزند.

پی نوشت:
به فطرت پاک درونمان برگردیم.


دین آرامشبخش ما
به قلم خودم

1570989547k_pic_97e44cea-9270-48b0-a578-690fa0548fb1.jpg

 6 نظر

تکنیک بادکنکی

19 مهر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

همیشه دوست داشتم آدامس بادکردن را یاد بگیرم ولی نمیشد انگار تو هوا فوت میکردم ولی باد نمیشد و‌نمی ترکید. وقتی بلاخره توانستم، چه ذوقی کردم انگار دنیا را بهم داده بودند.
کلی افکار منفی از دور و ‌بر، به انسان هجوم می آورد و‌این تکنیک بادکنکی که همه آنها را فوت کنی تا باد شوند و‌بترکند و بعد بخندی به تمام این خالی های ترکیدنی، بهت آرامش می بخشد.

شاید اولش نتوانیم، آخر عادت کرده ایم سر همه‌چیزی حرص و جوش بخوریم!
و فکر کنیم من چقدر دغدغه دارم. چقدر مهم هستم و‌همه ی عالم دارند تماشام میکنند که چطوری کارهایم را پیش می برم.
عزیزم! گالیله گفته بود زمین مرکز جهان نیست.
راستش تو هم مرکز جهان نیستی!
زیاد خودت را جدی نگیر!
“کی چی میگه
وای الان چی میشه
باید بدو بدو به کارام برسم
وای دیدی خراب شد
وقت ندارم
نظر مردم چی؟! “
و از این طرز، جمله های دهن پرکن و بی فایده رو از ذهنت پاک کن!
تکنیک بادکنکی را فراموش نکن!
گاهی همه این شاخ غول هایی که برای خودت ساختی، با یک حباب می ترکند …
کافیست پشتت گرم باشد به قدرت مطلقی که هوای قلبت را دارد.

 

دین آرامشبخش ما

به قلم خودم

1570817982k_pic_dee67e85-1fec-42cf-8370-139d874993c4.jpg

 8 نظر

چشمان خوشرنگ عاشقت...

18 مهر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

گاهی اوقات، اتاق ذهن آدم، انقدر کدر و تیره و تار و شلوغ و درهم، برهم میشود که‌ “خورشید لازم"، می شود، واقعا حال و هوایش…
اصطلاح من در آوردی “خورشید، لازم"، واقعا جواب می دهد.
انگار باید یک آفتاب خوشرنگ “درست درمون"، بتابد به در و پیکر تاریک ذهن، بلکه یک گشایشی بشود…

مثلا حضور ناگهانی کسی که بهت انگیزه بدهد…
یا یک اتفاق جذاب انرژی بخش که خیلی وقت است منتظرش هستی.
یا یک انرژی فوق مثبت که از دیدن کسی که مطلوب توست، به قلبت منتقل می شود.
یا اینکه ناگهان یک خبر خوش مسرت بخش، (همان که حاضری پابرهنه برایش تا دم در بدوی و از دست پستچی دعاهای مستجاب، بقاپی) دلت را روشن کند.
تو منتظری!
انکار نکن!
چشمان خوشرنگ عاشقت، نم اشکی از انتظار را لای لبخندهای معصومانه اش، مخفی می کند.
خجالت ندارد. اصلا همه ما منتظریم.
مگر به این خوشی های گاه گدار کجدار و‌ مریز هم می شود گفت، خوشی؟!
هی می افتیم و دوباره بلند می شویم و ‌کورمال، کورمال مسیر را طی می کنیم.
تازه این وسط، پوست موزهایی هم جلوی پایمان انداخته اند که با کمال دلشکستگی باید بگویم معمولا کار کسی هست که توقعش را نداریم.
زمین خوردن ما و تماشا کردن افتادنمان، باعث خوشحالی کسانی می شود که همه ی عمر مواظب بودیم، ناراحتشان نکنیم و‌هوای دلشان را داشته باشیم.
گاهی هم می بینی صاف برگشتیم سر خانه ی اول و تازه می فهمیم همه ی عمر، دور خودمان میگشتیم و همان اشتباهات هزار بار امتحان شده را سیاه مشق می کردیم.

بغض نکن! تقصیر تو نیست.
چرا باید سر هر چیزی، چشمان دلواپس تو سرخ و‌ نمدار شود؟!
این چه عادتی است که همیشه ی خدا، کاسه کوزه ها را سر خودت بشکنی؟!
تقصیر چشمان خوشرنگ عاشقت نیست که هی راه را گم می کنی و درست و حسابی نمی بینی!
خورشید که نباشد، همین می شود دیگر…
آدم جلوی پایش را هم‌ نمی بیند…چه برسد به آن دورست ها و ترسیم دورنمای مؤفقیت آمیز آینده و تشخیص دور برگردان های سرنوشت ساز…
حالا قضیه پوست موزها آن هم از دست دوست، بماند…

دم اربعین و‌ کوله بار بستن ها که شروع می شود، این بغض مخفی، باران می شود و بی بهانه می بارد و ‌با شنیدن هر خداحافظی، قلب ها بیشتر هوایی می شود. حال و هوای ابری ما، این روزها حسابی “خورشید لازم” است.

کوله نبسته ام که راهی شوم! برعکس، اینبار می خواهم کوله بارم را بگشایم! لیست طویل ندانم کاری ها را از آن در بیاورم…دانه دانه چکشان کنم…بعد با خودکار قرمز، یک ضربدر پر رنگ رویشان بکشم و به جایش آنچه را که برای حسینی شدن و‌ مهدوی شدن لازم است، جایگزین کنم.

کاش خورشید غایب ما دلش به حال ندانم کاری های سرزده ی ما بسوزد و با طلوع ناگهانش، تمام ترس و دلشوره های نم گرفته و رطوبت زده ی سالهای بی خورشید را از تقویم هزار ساله ی دلتنگی بزداید.
خورشید من! بتاب!

«در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود…
از گوشه ای برون آ! ای کوکب هدایت»


#دین_آرامشبخش_ما
#به_قلم_خودم
#اربعین
#امام_زمان
#عاشقانه
#به_قلم_شیدا_صدیق

1570626090k_pic_df27e8f3-ff91-4b3b-a744-675518395f01.jpg

 4 نظر

ساکت جذاب فراموش نشدنی

11 مهر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

چرا تا به حال چیزی درباره تو ننوشته ام؟
وقتی کسی عاشق می شود، هر چقدر هم که جلوی همه بلبل زبان و پر از اعتماد به نفس و ‌راحت و ریلکس باشد، به او که می رسد به “تته پته” می افتد. هل می شود و دستپاچه می شود.
دست میگذارد در زنبیل پر از واژه های “شیک و پیک” و کلمات قصار…اما از این زنبیل پر و پیمان، یک مشت پر از خالی در می آورد…
حال و هوای من که انگار لال شده ام و الکن، هم همین است…
اما این بار باید از تو بگویم!
فوقش دستم را پس بزنی و ردم کنی و بگویی این واژه های گنگ و بی مسما ارزانی خودت!
اما اگر بدانی پای هر واژه، با یک قطره
اشک داغ، امضا شده است، امضای خیس عاشقی … آنوقت چه؟!
عزیز دردانه ی عالم! تا به حال دنیا به خود ندیده است که یک امام زمان، امام زمان وقت به کسی اینطور “قربانت بروم، فدایت شوم” بگوید!
اما امام حسین علیه السلام تو را اینطور صدا می زد:« به نفسی انت»… و به تعبیری: “عباسم! جانم فدات!”
حالا اینکه زینب سلام الله، چطور با ناز و نوازش و قربان صدقه صدایت میزد دیگر بماند…خواهر است دیگر…
ساکت جذاب تاریخ!
بگو راز کم حرفی عجیب تو چیست؟!
می گویند فقیه بودی و‌عالم، اما چقدر کلمات اندکی از تو مانده است.
تو‌ راستی راستی، می خواستی محو شوی جلوی حسینت…
نمی خواستی تا او هست، کلامی از تو در پهنه هستی ثبت شود.
می خواستی یک قلم برداری و‌ هر جا نام و نشانی از عباس است، خط بزنی!
این اثر تربیت بزرگ منشانه مادرت بود که مدام همنوای لالایی در گوش تو می خواند: حسین، حسین، حسین…
عجب شمع خوشرنگی روشن کرده ای!
تا قیام قیامت، نور خوشرنگ قمر در کنار شمس، زیباترین و عاشقانه ترین دو راهی عالم را به وجود می آورد: بین الحرمین!
تو‌ می خواستی خط بخوری اما خدا می خواست تو بدرخشی! و درخشیدی!

تعجب نمیکنم اگر عشقت، نفس عالم را درسینه حبس می کند.
تعجب نمی کنم اگر نامت تا این حد بلند آوازه مانده است.
زیرا امام صادق در زیارت نامه تو، زیارت نامه حضرت عباس، فرموده است: خدا خواسته که نام تو در علیین بلند آوازه گردد! «رفع ذکرک فی علیین»
ساکت جذاب فراموش نشدنی!
تو می خواستی کم حرف بزنی و ‌با عملت، عاشقی را معنا کنی.
و‌حالا هزار و‌چهارصد سال هست که به جای حرف های نگفته ی تو، هزاران هزار واژه، از زبان هزاران هزار شاعر و‌نویسنده درباره اوج عظمت تو گفته میشود.
میدانی؟ من از عشق و عاشقی زیاد شنیده ام، فیلم، سریال، واژه، شعر، غزل، افسانه، حتی در عالم واقعیت…
اما‌ تمام معادله های کج و‌کوله ی به ظاهر دهن پر کن عالم، که ناشیانه در صدد اثبات چند مجهولی پیچیده ی عشقند، در مقابل فرمول زیبایی که تو، بدون حرف و‌ بی کلام از عشق حقیقی ارائه دادی، رنگ می بازد!

«ای خدا! دل را عطا کن آن مقام…
که در آن، بی حرف می روید کلام »

سیمرغ قاف عشق، اگر در کتاب ها نوشته شد و ما به عنوان افسانه آن را می خواندیم، اما تو به آن افسانه، رنگ ‌حقیقت زدی و فنا فی الله با تو رنگ واقعیت به خود گرفت.
با تو یاد گرفتیم در اصل، دوراهی ایی وجود ندارد. راه یکی ست. راه نورانی عشقبازی با معبود…
عجب شمع خوشرنگی روشن کردی.
شمعی که از نور قمر، نور میگیرد.
شمعی که قرار هست تا ابد در قلب هر که به دنبال حل معادله عشق است، با نور فروزانش بتابد.
و نور ببخشد به معادله ای که با نام تو اثبات می شود:
« اثبات عشق = سقا » ❤


پی نوشت:
تمام تلاش عباس این بود که علم امام زمانش زمین نیفتد!
ما اگر میگوییم عاشق امام زمانیم، کجای این معادله عاشقی، نقش ایفا می کنیم؟
و‌چطور باید تلاش کنیم تا علم امام زمانمان زمین نیفتد.
درس بزرگ کربلا، اثبات عشق است در مقابل او…
اثبات کن! ❤


#دین_آرامشبخش_ما
#اربعین
#بین_الحرمین
#قمر_بنی_هاشم
#حضرت_عباس
#امام_زمان
#به_قلم_شیدا_صدیق
#به_قلم_خودم

1570133609k_pic_7c58ef0e-f875-4113-bb84-4b7833d49ad1.jpg

 نظر دهید »

فرصت دیگری به من داده شده

06 مهر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

حتی قبل از اینکه پرده را کنار بزنم و از پنجره بیرون را نگاه کنم، میدانم روز زیبایی ست.
نور خوشرنگ آفتاب روی ملحفه های تختخواب افتاده است.
یاد خواب های درهم برهمی که درست، حسابی یادم نمانده بود افتادم…
اما حالا صبح دیگری شده است و فرصت دیگری به من داده شده است.

میتوانم گل بکارم در باغچه زندگی✅
میتوانم حداکثر تلاشم را بکنم تا امروز هر جا میروم از وجودم خیر و‌برکت به دیگران سرایت کند.✅
میتوان از قوری عشق، چای خوش طعم همدلی بریزم برای اطرافیانم تا دلشان گرم شود.✅
می توانم دلبری کنم برای خدا، تا دلش را ببرم و‌ لبخند رضایتش را نصیب خودم کنم.✅

خلاصه فصل خاکستری خواب، تمام شده و‌فرصت بیداری در تقویم لحظه هایم ثبت شده است.
خدا رو شکر میکنم بابت یک فرصت دیگر و‌یک طلوع دوباره…
بسم الله می گویم و شروع میکنم به ثبت لحظه هایی در کتاب زندگی ام…
لحظه هایی که نویسنده و بازیگرش خودم هستم.
می نویسم تا وقتی فردای قیامت می گویند:«إقراء کتابک»، بتوانم لبخند زنان کتاب زندگی ام را مرور کنم.
نه با حسرت…


«لک الحمد أن بعثتنی من مرقدی و لو شئت جعلته سرمدا»

حمد برای توست خدایا که مرا از خوابگاهم برانگیختی و اگر می خواستی خواب مرا ابدی قرار می دادی.

+به قلم خودم
دین آرامشبخش ما

1569700915k_pic_ed9a51ce-13c7-477c-94c4-08deda4eca1b.jpg

 8 نظر
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 17

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس