دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

شاید باید باور کرد که...

15 فروردین 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

شاید باید باور کرد که «پشت دریاها شهریست…»
شاید باید رویاهای افسانه ای پشت چشم های بسته را باور کرد.

شاید باید دوباره کودکی شد که به دنبال صدف ها و گوش ماهی ها تمام ساحل را می دود و نمی ترسد که عبث باشد دویدن هایش…
شاید باید خانه شنی ساخت و خراب کرد و نترسید از شروع و پایان!
شاید تمام این جستجوها قرار است کودک درونمان را بزرگ کند…
و برمان گرداند به شهری که پشت این دریاهاست!
شاید باید یقین پیدا کنیم که:
«پشت دریاها شهریست…»


دین آرامشبخش ما
به قلم ‌شیدا صدیق

1585878803k_pic_21db8fa6-6483-4d9c-947b-ce1cb69c22e6.jpg

 8 نظر

فرمول طلایی شادی و آرامش

07 فروردین 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

میرن و میان…غم ها رو میگم!

تا می خواد دلت خوش شه که خب، پس دیگه تمومه و فرمول شادی و آرامش را یافتی، می بینی که نه بابا رو دست خوردی، غم با اون تلخی قهوه وارش و اون رنگ تیره ی سرسنگینش میرسه و میگه من همیشگی ام!
موقتی میرم که یه نفسی بکشی ولی میام!
نمیدانم آدرس اون میخانه ای که حافظ و سعدی و‌مولانا از آن نوشیدند و دیگر مست و شاد٬ زندگی کردند کجاست؟!
و این شعر حافظ:
«تا به میخانه، پناه از همه آفات بریم» …

عجب میخانه دنج درست درمونی پیدا کردی حافظ!
حالا نمیشد کمی سر راست تر آدرس بدی و اینقدر مبهم حرف نزنی!
چه حرفها! اصلا شعرا و سرراست حرف زدن؟!
قشنگی شعر و ادبیات به ابهامش هست و در هاله ای از راز پیچیده بودنش…
باید بگردی و کشفش کنی.
اما در آخر غزل، آدرسش را پیدا میکنی» .
همانجا که نوشته:

«حاجت آن به که بر قاضی حاجات بربم» !



دین آرامش بخش ما
به قلم شیدا صدیق

https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1585196179k_pic_a0a4a487-9fe5-4482-86db-c47b3affcc51.jpg

 24 نظر

ندانم کاری های زبان!

22 اسفند 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

دستم را دور فنجان چای داغ حلقه کرده بودم و از گرمای مطبوعش لذت می بردم، غرق فکر و خیال های متفرقه بودم…
پشت پنجره ایستادن و به مه غلیظ و زیبا و کمی عجیب بین الطلوعین نگاه کردن، شبیه رویاست.
کم پیش می آید همچین مه شدید و خاصی!
همینکه فنجان را نزدیک دهانم بردم و یک جرعه نوشیدم از داغی غیر منتظره اش، لب و زبانم سوخت.

آدم که صبر نداشته باشد، همین می شود دیگر..‌.
حالا اینکه یک سوزش موقتی و گذرا بود اما:
ذهنم رفت سراغ زبان و ندانم کاری هایش!
واژه هایی می گوید که هم خودش می سوزد و هم می سوزاند…
و چقدر باید دقت کرد که افسار گسیخته رها نشود .

چقدر باید دقت کرد، شبیه کسی که در جاده ای مه آلود قدم بر میدارد و خودش هم نمی داند، در این ابهام چه منتظرش است و چه پیش می آید و به کدام جهت قرار است برود، گام بر نداشت!

کلمات یله و رها شده، دست و پاگیر می شوند. باید گلچینشان کرد، با دقت و ملاطفت…روشن و آشکار!
سنجیده و حساب شده!
آفتابی و نورانی!
شاید هم شبیه طلوع زیبایی که از پس این مه عمیق مبهم، در راه است.

به یاد فرمایش حضرت مولا می افتم:

« زبان درنده ای است چون رهایش کنی می‌گزد…»
حکمت 60


الحکمة 60
قال علیه السلام : الِّلسَانُ سَبُعٌ، إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ.
saying 60
Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said the following:
«The tongue is a beast; when it is let loose, it devours»



دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق
https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1583983503500x500_1557208271771079.jpeg

 8 نظر

اصلا تمام این حرف ها را بی خیال!

09 اسفند 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

سردت شده مگر نه؟
خسته شدی از بس دستان یخ زده ات را «ها» کردی و خودت را به ادامه مسیر تشویق کردی؟!
شاید زندگی آنقدر ها هم که یادمان دادند، جدی نیست.
شاید، بتوان راهی پیدا کرد که این آشوب ها و استرس های پر سرعت ماشینی کاذب را کم کرد…
شاید باید، یک دور برگردان پیدا کنیم و تمام این مسیر شلوغ پر اشتباه را برگردیم…
و به این نتیجه برسیم که کلا در آدرس اشتباه و جاده ی پیچ در پیچ گمراهی می راندیم…
و این جاده آن «صراط المستقیم» ایی که هر صبح از خدا می خواستیم نیست…

اصلا تمام این حرف ها را بی خیال!
بگذار برایت یک چای گرم بریزم که بخار دلنشینش، قلبت را گرم کند.
اینجا راحت باش! فکر ” کلاس ملاس” و این حرفها هم نباش!

اگر دلت می خواهد میتوانی مثل کودکی ها، پاهای یخ کرده ات را با همان جورابهای نم دار بچسبانی به این بخاری قدیمی و گرم شوی!

یا اگر دلت از هزار جور تبلیغ کاذب که نمیدانی کدام راست است و کدام دروغ، گرفت، میتوانی دکمه این تلوزیون قدیمی را بزنی…
و همان کارتون رویایی مورد علاقه ی کودکی گمشده ات را ببینی! اسمش چه بود؟! نکند یادت رفته؟!

یا انگشتت را قدر یک نیم دایره در همین تلفن قدیمی بچرخانی و به او زنگ بزنی… همان که در گذر ایام گمش کردی و هر چقدر هم بخواهی به رویت نیاوری، ته دلت اقرار می کنی که بدجوری دلتنگش شده ای

شاید هم تلفن خانه زنگ بخورد و گوشی را برداری و باز هم صدای همان «فوت قدیمی» را بشنوی …فوت…فوت…
همان که لای غبار تمام این سالها هرگز نفهمیدی که بوده و هرگز هم نخواهی فهمید!
شاید یک عاشق خجالتی گم شده در مه…

مهمان خانه ی دنج من! اینجا برای لحظاتی فراموش کن که دوره، دوره ی نزدیکی های کاذب مجازی است.
دوره ی ایموجی های سطحی گول زنگ!
دوره ای که عشق، به جای اینکه با گرمای نفس و حرفهای در گوشی، کنار صورت گر گرفته از حجب حس شود، با تایپ انگشتان عجول، نوشته می شود!
دوره ای که تمام وسایل ارتباطی، خواستند رابطه ها را نزدیک تر و خصوصی تر کنند اما در واقع، به طرز عجیبی فاصله آفریدند! و سطحی بودن را به باور روابط، تزریق کردند!

لطفا دلت نگیرد…
زندگی همین است دیگر…
آنقدر پر شتاب و عجیب می گذرد که می شود فقط با بهت به آن نگاه کرد…
و به فاصله ی بین « پستانک» و « عصا» خندید!

پس بخند! و بدان اگر دستت را در دست آن قادر یکتا بگذاری و تمام عمر، عاشق باقی بمانی، برنده ی این بازی پرشتاب موقتی می شوی!


دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق

(مشاهده ترجمه انگلیسی همین متن)

1582908555500x600_1549205897035791.jpg

 21 نظر

جنبه های مثبت کرونا!!!

05 اسفند 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

گاهی اوقات لای ترس و هول و‌ ولا و دلهره خبرهای مختلف مثل کرونا و…یکهو چشمت می خورد به یک پیام درباره جنبه های مثبت کرونا …
و نا خودآگاه لبخند روی لبت می نشیند…
مثل این پیام:

«انقدر از کرونا نترسین به جنبه های مثبتش هم نگاه کنین 
خرید عید نداریم چون جایی نمیریم 
میوه و آجیل لازم نیست بخریم چون عید دیدنی در کار نیست 
آلودگی کم میشه چون هیچکس از خونه خارج نمیشه 
تصادفات کم میشه چون هیچکس مسافرت نمیره 
پس کرونا اونقدرا هم بد نیس!»

حالا بحث سر این است که گذشته از احتیاط های لازم، که باید انجام گیرد، کمی سرزندگی و شوخی با ناملایمات، حال دل آدم را خوش می کند و از آثار مخرب استرس کم می کند.
پس نه جوگیرانه رفتار کنیم و نه سهل گیرانه!
کمی چاشنی لبخند، طعم زندگی را بهتر خواهد کرد.

سلامت باشید و عاقبت بخیر.

دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق

158249377728557155.jpg

 11 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 17

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس