ندانم کاری های زبان!
دستم را دور فنجان چای داغ حلقه کرده بودم و از گرمای مطبوعش لذت می بردم، غرق فکر و خیال های متفرقه بودم…
پشت پنجره ایستادن و به مه غلیظ و زیبا و کمی عجیب بین الطلوعین نگاه کردن، شبیه رویاست.
کم پیش می آید همچین مه شدید و خاصی!
همینکه فنجان را نزدیک دهانم بردم و یک جرعه نوشیدم از داغی غیر منتظره اش، لب و زبانم سوخت.
آدم که صبر نداشته باشد، همین می شود دیگر...
حالا اینکه یک سوزش موقتی و گذرا بود اما:
ذهنم رفت سراغ زبان و ندانم کاری هایش!
واژه هایی می گوید که هم خودش می سوزد و هم می سوزاند…
و چقدر باید دقت کرد که افسار گسیخته رها نشود .
چقدر باید دقت کرد، شبیه کسی که در جاده ای مه آلود قدم بر میدارد و خودش هم نمی داند، در این ابهام چه منتظرش است و چه پیش می آید و به کدام جهت قرار است برود، گام بر نداشت!
کلمات یله و رها شده، دست و پاگیر می شوند. باید گلچینشان کرد، با دقت و ملاطفت…روشن و آشکار!
سنجیده و حساب شده!
آفتابی و نورانی!
شاید هم شبیه طلوع زیبایی که از پس این مه عمیق مبهم، در راه است.
به یاد فرمایش حضرت مولا می افتم:
« زبان درنده ای است چون رهایش کنی میگزد…»
حکمت 60
الحکمة 60
قال علیه السلام : الِّلسَانُ سَبُعٌ، إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ.
saying 60
Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said the following:
«The tongue is a beast; when it is let loose, it devours»
دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق
https://golenarges18.kowsarblog.ir/