فقط کافیست دو کار انجام دهی
مگر می شود وقتی مرگ از راه می رسد، دفتر شعرت، در هجوم باد، برگ، برگ فراموش شود؟
مگر می شود لبخند گیرا و گرمت، تبدیل به یک مشت خاک شود؟
آن فنجانی که عادت داشتی، نوشیدنی گرمت را در آن، جرعه، جرعه بنوشی؟
آن لحظه ای که عاشق شدی و ضربان قلبت، تند و بی قرار شد؟
آن، موسیقی خاطره انگیز که به گوشت آشنا بود و نت به نت، تار وپود قلبت را مست می کرد…
آن، پنجره ی مه گرفته، که چهار فصل سال، نقاشی خدا را به اتاق دلتنگی هایت، سنجاق می کرد؟
گیسوان رها در باد، که مادرت در خاطرات کودکی، برایت چهل گیس، می بافت؟
صندلی همیشگی ات، با آن ملحفه نرم راحت، که دنجی تو و نوشته های شاعرانه ات را تضمین می کرد؟
سجاده ی نجیبت، با عطری از بهارنارنج و گل یاس…
طرحی بزن، نقشی بکش.
ثابت کن که لایق عشقبازی معشوقی.
ثابت کن که سبزترین بهار، هم نمیتواند حتی ذره ای از برگ خوشرنگ همیشه سبز ایمانت را تداعی کند و با آن رقابت کند.
میدانم تو در عهد ألست، آنقدر عشق را از نزدیک، تجربه کرده ای که هنوز بعد از هزاران سال، خاطره ی خوش طعم آن دلت را شیدا و عاشق و بی قرار می کند.
میدانم، وقتی عطر کاج جنگلی را بو میکنی، به دنبال آن باغ خواب های فراموش شده ی «ألست» هستی.
میدانم حتی وقتی ادکلون خوشبو و شیک فروشگاه های هزار رنگ را امتحان می کنی، در حقیقت به دنبال آن عطری هستی که روز اول، مستت کرد.
امکان ندارد، عشق، محو شود!
بنویس.
لبخند بزن.
نیایش کن.
شانه بردار و گیسوانت را در آینه ای که تا ابد تصویر تو در آن حک شده. شانه بزن.
زیرا خداوند در«نبأ عظیم» خبر داده که تو جاویدانی.
دفترت را باد، پرپر نمیکند…
فنجان نوشیدنی ات ناتمام نمی ماند…
آن عشق های نصفه نیمه، به سرانجام می رسد…
فقط کافیست دو کار انجام دهی.
دو کاری که چکیده تمام فلسفه زیستن در سفر خاکی ست:
1-شیدایش شوی. ❤
2_و آنقدر زیبا دلبری کنی که شیدایت شود. ❤
«یحبهم و یحبونه»
#دین_آرامشبخش_ما
#خدا
#قرآن
#برنامه_خودسازی
#به_قلم_خودم
#به_قلم_شیدا_صدیق
#عشق