جعبه هایی محتوی عشق
وقتی می خواستند جهیزیه ام را بار بزنند، مدام دلشوره داشتم که نکند، چیزی از دوست داشتنی هایم در اتاق خانه پدری ام جا بماند و دلم بگیرد.
یکی از جعبه هایی که برایم محتوی عشق بود، جعبه کتابهایم بود. کتاب های جذابی که همیشه خدا، حکم دوستانی قدیمی و خودمانی را برایم داشتند.
گاهی که همسرم برای استراحت بعد از ظهر می آمد و میخواست روی تخت، استراحتی بکند، نیمه شوخی و نیمه جدی به من میگفت:
“عزیزم! لابه لای اون کتاب های ریخته روی تخت، یه جایی هم به ما میدی؟”
من که دل نداشتم، به دوستان قدیمیم نازک تر از گل گفته شود، در حالیکه کتابها را جمع میکردم و پایین تخت می گذاشتم می گفتم: “واا؟ عجبا! اینهمه جا… این چند تا دونه کتاب مگه چقدر جا میگیره.”
شاید اینطوری میخواستم اعلام وفاداریم را به دوستان قدیمی و جذابم ثابت کنم.
هرچند ته دلم، با لبخند خفیفی اعتراف می کنم که هنوز هم کتاب ها بخش وسیعی از تختم را به خود اختصاص می دهد.
حالا اینکه چرا عادت به تلنبار کردن آنها دوروبرم دارم، یا اینکه چرا یکی یکی و منظم نمی خوانم، سؤالی هست که خودم هم برای جوابش باید فکر کنم و در خودم کنکاش.
مثلا همین الان(چه جالب همین حالا دقت کردم.) همزمان که در حال تایپ این کلمات هستم، گوشیم روی کتابی قرار دارد که دیشب با خواندنش چشمانم بسته شد.
از طرفی کتاب آرامشبخش روانشناسی که ازش کلی انرژی مثبت میگیرم، دم دستم است تا هرازگاهی از جملات دوست داشتنیش لذت ببرم.
دفتر های خاطراتم و تقویم یادداشت های روزانه ام که دیگر جای خود دارد.
“معراج السعاده” و “چهل حدیث” که جزو همیشگی هاست.
کتاب های تفکر مثبت که دیگر جای خود را دارد.
به اضافه یک رمان جذاب که انسان را با خودش به دنیای دیگری می برد و…
کتاب های حوزوی ام را در کتابخانه قرار داده ام و گاهی یکی دوتایش، دور و برم جا خوش میکند.
گاهی دوستانم از من می پرسند:
“شیدا! آخرش رازتو به ما نگفتی، تو چیکار میکنی که معدلت بیست میشه و به سخنرانی و تبلیغات و همسرداری و بچه داریت هم می رسی، دانشگاهتم که تموم کردی، از طرفی هم اینقدر برای آراستگی و به خودت رسیدن وقت صرف می کنی؟ مگه بیست وچهار ساعت تو چند ساعته؟!”
راستش، هر چقدر هم که به آنها بگویم که اتفاقا زیاد، درس نمیخوانم، باور نمی کنند!
من فقط به دنبال دوست داشتنی هایم هستم.
تجربه من این است که اگر انسان، با عشق و لذت کارش را آغاز کند، اگر دوروبرش را تا می تواند از انرژی مثبت و آرامشبخش پر کند، علیرغم همه دست اندازها مسیرش را دست به فرمان و هموار طی می کند.
دین ما دینی هست که به قلم، خواندن، کتاب و علم بسیار اهمیت داده است.
دین ما دینی است که با کمال افتخار، حتی معجزه ابدی اش هم یک کتاب است.
وحال هنر این که چگونه بین کتاب هایت، برای انسان های مهم زندگیت هم جا باز کنی، هنریست که یک بانوی دست و پا دار و باهوش، به خوبی می داند .
وبه یاری خدا، زندگی اش را عالمانه و عاشقانه پیش می برد.
پ.ن 1:
به دنبال کامل بودن نباشیم!
مهم این است که تمام سعی خود را به کار ببریم و در پی بهتر بودن از دیروزمان باشیم.
پ.ن 2:
گاهی حتی اشتباهات زندگی نیز قشنگ است.
از آنها می آموزیم که باید به آسمان نگاه کرد، طلب بخششی واقعی نمود. صادقانه جبران کرد و اینگونه گام های بعدی مان راسخ تر می شود.
#دین_آرامشبخش_ما
#کتاب
#به_قلم_شیدا_صدیق
#تجربه_نگاری
#به_قلم_خودم