دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

تو انرژی مثبت نیستی!!!

10 فروردین 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

از زیبایی چهره بگیر تا علم و دانش فراوان.
از اصل و نسب فوق العاده خانوادگی، (از هر دو طرف پدری و مادری) بگیر تا شجاعت و قهرمانی عجیب و مثال زدنی.
از متانت و سکوت سنجیده بگیر تا وفای عجیبی که تنها در افسانه های تخیلی می توان تصورش کرد.

اصلا بگذار خلاصه کنم کلام را…
از هر زاویه که نگاه می کنیم، تو می درخشی!
گل کاشتی! آخر آدم چطور می تواند اینقدر هنرمندانه و عشق برانگیز، زندگی کند.
دل زمین و زمان را برده ای تو!

تولدت مبارک! زیباروی همیشه ماندگار جهان!
خنده م ‌میگیرد از شعله شمع هایی که ما زمینی ها برای کیک تولدمان٬ روشن می کنیم. ?
فوقش خیلی لاکچری بازی در بیاوریم و آتش بازی و رقص نور هم ضمیمه اش کنیم. اما چقدر موقتی و خاموش شدنی اند تمام این نورهای خوشرنگ کاذب. ?
به کوتاهی دست و کف و هوراها و های و هوی زودگذرش…

بعضی زندگی ها آنقدر نورانی و فروزان است که تا ابد آتشقشانی از نور و غزل در پهنای جغرافیای هستی از خود به یادگار می گذارد!
عالم را قمر باران کرده ای.
تو را به شمع های آب شدنی موقتی چه حاجت؟!
هزار سال است که نورت عالم را چراغان کرده است و تا ابد هم باقی می ماند.
حالا بگذار هر چه می خواهند٬ فوت کنند.
مگر خاموش شدنی است؟!
به قول شاعر:
«چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند، ریشش بسوزد»

یکی ار بزرگان میگفت، یک فرد اروپایی که در مورد تو شنیده بود از او سؤال کرد:
“واقعا همچین شخصی وجود داشته؟ یا مثل آشیل یا قهرمانان افسانه ای ما یا نمادهای اساطیری یونان که ترکیبی از خدا و بشرند ‌و الهه های ماورایی، با افسانه در هم آمیخته؟”
و وقتی آن بزرگ گفت که نه! او شخصیت تاریخی است که واقعا وجود داشته است.
فرد اروپایی با بهت و حیرت گفت:
“خب پس چرا به جهانیان معرفیش نمی کنید؟ یه صفحه تو فیس بوک براش نمی سازید؟”

می بینی؟ هرکس به فراخور فهمش، واله و شیدای تو می شود.
هر کس یک شمه از اوصاف تو را می شنود، مبهوت می شود و می خواهد دنیا را پر از “تو” کند.

راستش حتی تولدت هم گریه دار است.
وقتی تو به دنیا آمدی، سه معصوم به دستت بوسه زدند.
شوخی نیست!
از تصورش تنم می لرزد!
اینجاست که باید کفش ها را در آورد و پا برهنه در وادی مقدس شناخت تو قدم برداشت.
اینجاست که امام‌ صادق علیه السلام می فرماید:
لعنت خدا بر کسی باد که حق توی عباس! عمویم را نشناخته باشد
لَعَنَ اللّٰهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّک …

وقتی تو به دنیا آمدی حضرت مولا، تو را در آغوش گرفت و به دستت بوسه زد.
بعد از او امام حسن و امام حسین علیهما السلام آمدند و بر دستت بوسه زدند.
وقتی مادر اصیل، زیبا، شیرزن، ادیب، بزرگ زاده، مودب و پر جذبه ی تو سوال کرد که به چه دلیل؟! حضرت مولا فرمودند:
این دست، در راه حسینم٬ قطع می شود.
می بینی؟ حتی تولدت هم چشمها را بارانی می کند.
می خواهم در روز تولد تو مفاتیح را باز کنم و زیارت نامه ی تو را بخوانم.
زیارت نامه ای که خود امام معصوم برای تو نوشته است.
عجیب است. زیارت نامه ها را معمولا علما نوشته اند. کم داریم زیارت نامه ای که امام معصوم شخصا آن را نوشته باشد.
به فرازی از آن می رسم که حیرتم جای خود را به عشقی تحسین بر انگیز می دهد.
دیگر از عظمت عجیب تو که دل عالم و آدم را شیفته کرده است تعجب نمی کنم.
زیرا امام صادق فرموده است:
خداست که ذکر و نام تو را در علیین بالا برده است.
«رفع ذکرک فی علیین» …
و ناخوداگاه این آیه نورانی را زمزمه می کنم:
«وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ»

وقتی کسی خیلی دلنشین و تأثیر گذار است می گویند چقدر انرژی مثبت دارد.
کنار او همه غمها فراموش می شود و انگار هاله ای از حس خوب و آرامش، وجودمان را فرا می گیرد.
اما تو انرژی مثبت نیستی!
این کلمات برای تو خیلی حقیر است، زیرا انرژی فوق مثبت تو تاریخ و زمین و زمان را در هم نوردیده و هنوز بعد از رفتنت هم می خواهد دلها را شاد کند.
تو هنوز هم می خواهی آرامش بخش دلهای غمگین باشی.
تو هنوز هم دلت نمی آید کسی را ناامید و غمگین از در خانه ات رد کنی!
بگذار فراتر از این بگویم…خیلی فراتر!
تو حتی غم و غصه را از چهره حسین علیه السلام پاک می کنی!
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین!
ای آقایی که غم و غصه را از چهره اباعبدالله برطرف میکنی!
میخواهیم با دست های امیدوار، در خانه گره گشای عالم! حلال مشکلات و کسی که گره اباعبدالله را برطرف می کند، بکوبیم!
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین!
انگار صدای کوبه ی در را می شنوم!
بند بند قلبم می لرزد.
حتی اگر در تمام حرم های عالم به روی ما بسته شود٬ در قلب تو به روی ما بسته نیست! ?
اشک امانم نمی دهد. تولد بارانی تو هم عالمی دارد.
تو که غم و غصه ی اباعبدالله را برطرف میکنی، چطور نتوانی غمهای ما را برطرف کنی!
دوباره در می کوبم! انگار در دلم طبل می کوبند! طبلی هزار ساله که صدایش تا هفت آسمان می پیچد.
از پشت در صدا می زنم:

«یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجهِ الْحُسَینِ! اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِّ اَخیکَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام.»

حضرت ابوالفضل!
باب الحوائج!
می گویند دست هیچکس را رد نمی کنی؟!
می شود اینبار قاعده را برعکس کنیم و در جشن تولدت٬ ما از تو هدیه بگیریم؟! ?

قمر بنی هاشم!
ماه بودن را به ما هم بیاموز! ?

 

پی نوشت:

۱- در روز تولد، معمولا دلمان میرود به سمت مادری که اینقدر زیبا و تحسین برانگیز، فرزندش را پرورش داد.

یاد می کنیم از حضرت ام البنین بانوی جاودان وقار و ادب در تاریخ عالم.

۲- درست است که در این ایام نورانی درهای حرم ها و مراسم و نماز جماعت ها به رویمان بسته شده است، اما نگذاریم روح عبادت و اتصال و نیایش در ما آرام آرام کمرنگ شود.

به دعایی و سلامی و نیایشی و زیارت نامه ای….حتی از راه دور

چرا که:

«بعد منزل نبود در سفر روحانی»

 



دین آرامش بخش ما
به قلم شیدا صدیق


https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1585426937k_pic_9d01e38f-626b-43c3-a470-d6d31567833b.jpg

 45 نظر

فرمول طلایی شادی و آرامش

07 فروردین 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

میرن و میان…غم ها رو میگم!

تا می خواد دلت خوش شه که خب، پس دیگه تمومه و فرمول شادی و آرامش را یافتی، می بینی که نه بابا رو دست خوردی، غم با اون تلخی قهوه وارش و اون رنگ تیره ی سرسنگینش میرسه و میگه من همیشگی ام!
موقتی میرم که یه نفسی بکشی ولی میام!
نمیدانم آدرس اون میخانه ای که حافظ و سعدی و‌مولانا از آن نوشیدند و دیگر مست و شاد٬ زندگی کردند کجاست؟!
و این شعر حافظ:
«تا به میخانه، پناه از همه آفات بریم» …

عجب میخانه دنج درست درمونی پیدا کردی حافظ!
حالا نمیشد کمی سر راست تر آدرس بدی و اینقدر مبهم حرف نزنی!
چه حرفها! اصلا شعرا و سرراست حرف زدن؟!
قشنگی شعر و ادبیات به ابهامش هست و در هاله ای از راز پیچیده بودنش…
باید بگردی و کشفش کنی.
اما در آخر غزل، آدرسش را پیدا میکنی» .
همانجا که نوشته:

«حاجت آن به که بر قاضی حاجات بربم» !



دین آرامش بخش ما
به قلم شیدا صدیق

https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1585196179k_pic_a0a4a487-9fe5-4482-86db-c47b3affcc51.jpg

 24 نظر

این دمنوش٬ دم کشیده...

07 فروردین 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

دمنوشی که دم کشیده از گرمای عشقت…
عطر سرزده باران…
نگاه سبزی که گره می خورد به سبزه های گره خورده ی حاجت های منتظر…
و تمام نشانه های عشق دنجی که با طعم دلتنگی جرعه جرعه می نوشم. تلخ است اما می ارزد.


نمی شود لای بخار فنجان داغ آرامش٬ برای یک لحظه هم‌ که شده تصویر دلنشینت را از دور ببینم؟!

نمی شود حضور بارانی عشق برانگیزت را بدون چتر٬ با گیسوانی پریشان از غزل های دلتنگی٬ حس کنم و دیگر اسیر بیابان عطش زده ی انتظار نباشم؟!

نمی شود در بخار شیشه باران خورده٬ با انگشتان بی قرار٬ نام ممنوعه ات را بنویسم و تو با حضور عطر آگینت با لبخندی اطمینان بخش به من بفهمانی که دیگر به زبان آوردن نامت٬ ممنوع نیست.
زیرا تو آمده ای و دیگر دلشوره های نداشتنت پایان یافته است.

عطر خاک باران خورده و‌ دار و درخت های خیس٬ هوای دلم را بارانی می کند.

باور کن این دمنوش دم کشیده!
شعله عشقت٬ آن را آماده کرده است.
اما به آن لب نمیزنم.
تا تو بیایی و خودت به ما عشق بنوشانی!

«گفتی از پس شکوفه تمشک می رسی …
فصل ها یکی یکی بهار شد٬ نیامدی» ?…



برای آمدنش دعا می کنیم
شاید امسال سال ظهور باشد.
سال عشق سرزده ای که تمام عمر چشم‌ به راهش بودیم.
اللهم عجل لولیک الفرج


دین آرامش بخش ما
به قلم شیدا صدیق

https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1585193208k_pic_c52c1961-7e4c-4531-bf42-fb2968e954ed.jpg

 18 نظر

عطر شیک توت فرنگی!

04 فروردین 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

عطر فوق العاده خوشبویی بود. اسکادا با آن شیشه صورتی رنگش و بوی شیک توت فرنگی٬
شده بود عطر مورد علاقه و همیشگی من. دوستانم که از من اسمش را می پرسیدند٬ با کمی چاشنی بدجنسی٬ نمی گفتم!
فکر می کردم چه لزومی دارد عطر خاص من را همه داشته باشند.
آنوقت که دیگر اینهمه خاص و دوست داشتنی نمی شد!

رویای دخترانه ی فانتزی ها و بی خیالی های پروانه ای که همراه‌ خنده های شاد دوستان صمیمی٬٬ به سرعت میگذرند و برگی می شوند در دفتر خاطرات گل و بلبلی زندگی٬ همیشه ته قلب آدم باقی می ماند.

افکار٬ اندیشه ها٬ نیات و اعمال ما عطر دارند!
کاش همانطور که به دنبال عطر خاص ظواهر دو روزه هستیم ( که الیته آن هم مهم است) به فکر عطر ماندگاری باشیم که قرار است فرشته ها از آن به وجد بیایند و ما را با آن٬ به عالم بالا معرفی کنند.
فرشته ی درونمان را بیدار کنیم،
بال هایش را قیچی نکنیم.
او به خوبی می داند چه کاری٬ خوش عطر و بو است.
اگر کمی سکوت کنیم٬ نجوای آرامش بخش او را می شنویم که به ما می گوید در این لحظه٬ چه عکس العملی صحیح هست و چه کاری بی تناسب!

کاش به جای خار بودن و نق و نوق های تیغ تیغی بی حاصل در باغ عالم٬ شکوفه ی بهاری خوش عطری باشیم که قرار است ثمری مفید برای عالم هستی داشته باشد.

راستی عطر ماندگار و خاص تو در زندگی چیست؟!


دین آرامش بخش ما
به قلم شیدا صدیق

https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1584921446k_pic_86b96076-1994-43d8-8cf8-6443596579e1.jpg

 33 نظر

برای شبیه او شدن چه باید کرد؟!

28 اسفند 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

برای شبیه او شدن، چه باید کرد؟!
زیبای سبز پوشی که قرار است زیبایی و صلح، ‌آرامش و بهار را به دنیای درهم و برهم ما هدیه کند!

اگر قرار است، بگوئیم ما هم جزو یاران او هستیم، لازم نیست شبیه او شدن را تمرین کنیم؟!
مثلا یک نمونه:
او قرار است آشفتگی ها را از بین ببرد و آرامش و آبادانی و زیبایی به جهان هدیه کند.
خب! من برای یار او شدن، هر صبح که از خواب بیدار می شوم باید از خودم بپرسم برای زیباتر شدن دنیای اطرافم چه می توانم بکنم؟!
چقدر از آشفتگی ها و غبارها را می توانم به زیبایی و آرامش تبدیل کنیم.

در ورای جزئیات لحظه به لحظه زندگی مان، حضور او را حس کنیم!

این بهارهای موقتی که بهار نیست !
حالا فرض کن چهار صباحی گلی دربیاید و بعدش هم خشک شود.

بهار لازمیم!
همه جوره بهار لازمیم! بهاری که از درون جانمان، رویش سبزی و طراوات امید و باور و ایمان را حس کنیم!

اگر منتظر سبز پوش زیبای غائب از نظر هستیم که بیاید و دنیای مان را با طراوات بهاری کند، قبل از آن باید، سبز بودن را تمرین کنیم!

«بهار می رسد اما…
بهار من! تو کجایی؟!»

یا ربیع الأنام« ای بهار جان ها»! گوشه چشمی…


دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق


https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1584503117k_pic_251a9427-d152-4ce1-b202-2ba8ad27b293.jpg

 28 نظر
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 48

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس