کاسه ی سوپ غنی از عشق
#به_قلم_خودم عطر سبزی محلی باغچه مادرم اتاق را پر کرده ، همه را ریخته توی سینی بزرگ و دوتایی داریم پاک میکنیم و حرف میزنیم. هروقت که دلم از پیتزا و کافی شاپ و شلوغی گیج خیابان های مثلا مدرن شهر و خلاصه هر چه که نماد زندگی عصر حاضر هست میگیرد؛ باغچه قدیمی خانه پدری و عطر سوپ سبزیجات مادر، شارژم میکند، از خاطرات کودکیش میگوید از اینکه پنجاه وپنج سال پیش وقتی کودک پنج ساله ای بود با چه عشقی می رفت کلاس قرآن پیش شیخ احمد . از اینکه شیخ احمد به کودکان میگفت:« چادرهاتون را منظم سر کنید ورو بگیرید و سنگین و رنگین بروید و بیایید که جایزه دارید..» از اینکه یک روز در پانزده سالگی وقتی کمی از موهایش بیرون بود ، پدر با ابهتش که همیشه مثل کوه محکم بود، چنان با غیرت دلسوزانه و محبت آمیزی عتابش کرد که هنوز خاطره ی آن را به یاد دارد و دلش می شکند که چرا دل پدر مهربانم را شکستم! تعریف میکند که وقتی هوا بارانی وسرد میشد زیر کرسی گرم و صمیمی ، شاد بودند و وقتی هوا گرم میشد شکایتی نداشتند وقتی کسی از هوا گله می کرد که :«وای چه بارون شدیدی چه گل و لایی شده این چه وضعشه» مادربزرگم در جواب با تکه کلام محلیش میگفت: «شه، مال دارنه، شه اختیار» یعنی:خدا خودش مال داره خودش اختیار! تند تند سبزی پاک میکنیم و فکر میکنم لازم نبود فلسفه و کلام و منطق و وحدت وجود و کثرت وجود واستقلال ذات را بدانند، آن ها می دانستند و عمل میکردند… ذهنم پر است از شیوه های تبلیغ، مبارزه با ماهواره، روش نوین مبارزه با فلان ناهنجاری معاصر…تمام این واژه های دهن پرکن و دریغ از عمل، میخواهیم تغییر دهیم و هنوز باور نداریم تغییر واقعی باید از خود شروع شود. به یاد فرمایش آیت الله بهجت میفتم که در جواب راه حل های پیچیده که از او میخواستند می فرمود: تو به همین چیزها که میدانی عمل کن!!! بقیه راه روشن میشود.. غذای مادرم آماده شده چه بوی خوشی پیچیده. میگویم: مامان تمام پیتزاهای ایتالیایی شیک دنیا رو بی خیال، برویم عطر ناب سوپ سبزیجات خانگی را حس کنیم .
به قلم: #شیدا_صدیق
#دین_آرامشبخش_ما