پیتزای عشق با چاشنی اشتباه
پیتزایی که پسرم با دستهای کوچکش و یک عالمه ذوق و هیجان درست کرده…
کمی بغضم گرفته به کودکیم فکر می کنم و مادری که اندازه ی دنیا عاشق ماست اما هیچوقت نگذاشت خودمان امتحان کنیم… با نگرانی می گفت: نمیخواد برو برو دست نزن ، بدتر خرابش میکنی…خودم یک دقیقه ای درستش می کنم…
تمام کارها را یک تنه انجام داد و نگذاشت آب در دلمان تکان بخورد…
یاد خستگی مادرانه اش که می افتم ، دلم می گیرد..
بعدها که ازدواج کردیم لابه لای حرفاش گفت: راستشو بخواین دلم نمی اومد شماها خسته شین…
میخواستم شما با خیال راحت کودکی کنید،
نوجوانی کنید، نفس بکشید… بی دغدغه…
خاطرات کودکی من قشنگترین خاطراتی است که تمام عمر به یادم می ماند…
نوجوانی من لابه لای دفترهای شعر و نوشتن و رویاهایی به نرمی پر فرشته ها گذشت…
جوانی من در کتاب و درس و بحث، جریان دارد..
اما فرصتی که می شد (بیافرینم) را از دست دادم…
فرصتی که می شد باری از شانه های همیشه خسته ی مادرم بردارم نداشتم…
حتی فرصت این که باور کنم میشود اشتباه کرد و دوباره ساخت…
وقتی پسرم با چشمان معصوم و قشنگ و پر از برق خوشحالیش به من گفت: مامان میخوام خوشحالت کنم تو استراحت کن واست یه پیتزای فوق العاده میخوام درست کنم…
ته دلم حرصم گرفت: وااای باز کل آشپزخونه ام بهم میریزه…خودم بهتر درست میکنم چه کاریه اخه..
اینارو ته دلم گفتم..ولی با کللی خوشحالی بهش گفتم:
وای عزیزم ممنونم.. امشبو یه نفسی می کشم.. چقدر خوشحالم که پسر م اینهمه غذاهای خوشمزه بلده..
و تازه تو هر روز سفره افطاری رو هم خییلی منظم برامون میچینی… ازت ممنونم
به زندگی فکر میکنم
به سادگی همین روزمره های دوست داشتنی
به عطر پیتزای خانگی که با عشق پخته شده…
به فرصتی که برای آفرینش یک اثر به همدیگه میدهیم…
به فرصت اشتباه کردن و جدی نگرفتن..
به فرصت مسئولیت دادن…
و به اینکه مادر بودن سراسر عشق هست
با همه ی دانسته ها و ندانسته هایش…
به مادرم که عاشقانه ترین شعری هست که در قاب خاطرات تمام زندگیم نقش بسته..
چه کسی به اندازه نگاه نگران مادر، مواظب و دلواپس لحظات ماست؟
چه کسی از ته دل ، عاشق بی ادعای ماست؟
تو قشنگترین کودکی را برای ما رقم زدی مادر..
حالا من هم یک مادرم…
با اشتباهات عاشقانه مادرانه ی مخصوص خودم…
ولی می خواهم خستگی را از شانه های خودم بردارم
کمی از کوله بار سفرمرا به دوش بقیه بگذارم..
گاهی کارهای کج و کوله ی دیگران را تحمل کنم و بگذارم باور کنند می توانند سهمی در خوشحال کردن بقیه داشته باشند…
با بوسه ی عشق بر دستان مادر همیشه مهربان و عاشقم…
و با بوسه ای مادرانه به پسرم که بعد از تمام شدن دستپختش با کلللی ذوق دنبال نگاه راضی و خوشحال من است…
#به_قلم_خودم
#دین_آرامشبخش_ما
#به_قلم_شیدا_صدیق