دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

عطر غمگین لالایی های چشم به راه

14 تیر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

عصرهای تابستان مادرم شلنگ آبی به دست، باغچه را آب میداد و‌عطر گل های رز آب پاشی شده همه جا را پر می کرد…

تازگی ها انگار عطر گل های رز کم شده… ظاهرش دلت را میبرد و‌نزدیک که می شوی انگار نه انگار! نه عطری نه بویی…
اما دست بردار نیستم… باز هم امتحان میکنم.
گهگداری بین این همه گل بی بو، ناگهان یکی از همان گل رزهای به شدت عطری به تورم میخورد…که انگار مرا یکراست میبرد وسط همان باغچه ی خیس خاطره های مه گرفته…
نفس عمیقی میکشم و عطر اصیلش را به عمق ریه هایم می رسانم…(حتی با گفتنش هم عطر رز را حس می کنم.)

اما جای عطری عمیق، بین تمام عطرهای عالم خالیست…

خسته شدم از گشتن بین گل هایی که حتی یکی از آنها هم عطر تو را ندارد…

گل گم گشته ی زهرا! یار غایب از نظر! تا کی در باغچه ی خشک عالم لای گلهای بی عطر و بو بگردم و تو را نیابم؟

آهنگ لا لایی قدیمی که مادرم با لحنی سوزناک میخواند، بغض کاهگلی خانه های نم گرفته از انتظار را در قلبم آوار میکند…
نوایی حزین که از پستوی خاطرات سر برآورده و می خواند:

گلی گم کرده ام می جویم او را…
به هر گل می رسم می بویم اورا…

آیا مادران هزار ساله ی چشم به راه، نسل به نسل و سینه به سینه، میان لالایی دلتنگی، گهواره ی انتظار را به یاد تو به حرکت در می آوردند ؟

تاریخ، چند بار دیگر باید کتاب های قطور سال های بدون تو را بنویسد …

مولای مهربان سالهای انتظار!
تا تو نیایی حتی با پشت دستهایم نیز اشک شور نداشتنت را پاک نمی کنم …

#به_قلم_خودم
#دین_آرامشبخش_ما
#امام_زمان
#انتظار
#به_قلم_شیدا_صدیق

1562292380k_pic_673ce3d4-dea5-429d-9835-ee632c9f1526.jpg

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس