دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

حق تو این نیست!

21 آذر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

جارو بردار و تمیز کن تمام گرد و غبار روزمرگی ها و کدورت ها را…
همزمان با آخرین برگ های پاییزی و آخرین نفس های خزان، اجازه نده جاده قلبت، خزان زده و زرد باقی بماند.
حق تو این نیست!
این گرد و غبارها و کدورت ها، در شأن خانه نورانی قلبت نیست!
خدا از تو قلب سلیمی می خواهد که حسابی صیقلی و رفت و روب شده باشد.
خود را در گذران روزها، تازه نفس و جوان ندان!
حکمت پیرمردی سالخورده را داشته باش که می داند بخواهد یا نخواهد، بار این سفر را باید بست!
دست به کار شو!
هنوز فرصت هست و تقویم ها چهار فصل سال را در قابی از گذران سریع روزها برایت نمایش می دهند.
و خدا منتظر است…


دین آرامشبخش ما
به قلم خودم
برای هم دعا کنیم.❤

1576137430k_pic_160df49a-76eb-4109-9a3a-87258425d0f3.jpg

 14 نظر

سهم خودت را فراموش نکن!

03 آذر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

اگر سردت شد و هر جا را نگاه کردی فقط شاخه های خشکیده زمستانی دیدی، مأیوس نشو!
شاید قرار است تو آن، تک گل خوشرنگ روئیده بر درخت خشکیده یأس باشی!

گاهی بهتر است، خودت دستانت را با بخار دهانت « ها» کنی و ادامه دهی…
شک نکن که پشت هر زمستانی، بهاری به انتظار نشسته است…
کافیست به تقویم ها فرصت ورق زدن بدهی و سهم خودت را که گل کاشتن در صفحات این تقویم است، فراموش نکنی!


به قلم خودم
دین آرامشبخش ما

1574607177k_pic_eeae2a54-09b1-4703-94bf-5ac7afea1254.jpg

 6 نظر

در دلبری کردن مؤفق عمل نمی کردند...

01 آذر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

#به_قلم_خودم
#خاطره_واقعی

با بغض به گل های رز خوش عطر و رنگارنگ نگاه کردم و ‌گفتم: “نمیخوامشون! آخه واسه چی از باغچه، گل می چینی مامان؟ همه برای معلمشون از گلفروشی گل میخرن! من که نمیبرمشون!”
مادرم، بدون توجه به غرولندهای من در حالی که با قیچی باغبانی گل های رز باغچه را میچید، آرام گفت: ” اتفاقا اینا خیلی قشنگتر از اون گلای گلخونه ای هستند. تو ببر مطمئن باش معلمت از این دسته گل باغچه ای خیلی خوشش میاد.”
با لجبازی گفتم:” تیغشم همش میره تو دستم…این چه دسته گل تیغ داریه آخه؟…نمیخوام.”
با خونسردی گفت: ” تیغشم الان کوتاه میکنم.”

گل رز بنفش باغچه ما واقعا عجیب و منحصر به فرد بود! مادرم راست می گفت معلم ها عاشق این دسته گل پر از رزهای صورتی، زرد، سفید، سرخ و مخصوصا بنفش می شدند.
و آن دسته گل های گلخانه ای بیروح که با کلی علف و زلم زیمبو تزئین شده بودند، آنقدرها هم در دلبری کردن موفق عمل نمی کردند.

خیلی طول کشید تا در گذر سالها یاد گرفتم، حسرت کادو پیچی خوشگل داشته های دیگران، پوچ است و گاهی از دل آن جعبه های پر زرق و برق که حسابی “دل، آب کن” هست، فقط حباب های رنگی محو شدنی در می آید.

یاد گرفتم باید خودم با هنرمندی در باغچه زندگیم، گل های رز دلبرانه و خوش عطر و بو بکارم تا رایحه اش آنقدر دلنشین باشد که بشود در یک دسته گل زیبا هدیه اش داد به دیگران…

یاد گرفتم تا وقتی که پرورش استعدادهای زیبای درون خود را شکوفا نکنم، چیزی برای عرضه به دیگران و حتی خالقم ندارم!

یاد گرفتم تیغ های گل رز زیبای زندگی شاید گاهی زخمی به روحم بزند و صدای آخ روح شکننده ام به هوا بلند شود، اما باید بپذیرم که اگر قرار است مقصدم او باشد، (آن زیبایی مطلق و ابدی) می ارزد که در مسیر زندگی، زخم ها را به جان بخرم و لبخند زنان بگویم:

«در بلا هم میکشم لذات او
مات اویم مات اویم مات او ❤…»





پی نوشت 1:

مادرم راست می گفت…
همیشه راست می گفت.
چشم به دست دیگران دوختن، و سفارش گلخانه ای حاضر آماده دادن، هنر نیست.
در هیچ عرصه ای…
به امید آنکه باغچه زندگی مان سرشار از گل های کاشته شده به دست خودمان باشد تا دست التماس به روی هیچکس دراز نکنیم و در این راه از گزند هیچ خاری نهراسیم!


پی نوشت 2:

البته اگر خودمان باغچه پر گل و پربار و باطرواتی داشته باشیم، خوب است که گاهی از گلفروشی های عالم هم گل بخریم! مبادله است دیگر…گل بخریم و گل بفروشیم.
اما نه اینکه خودمان در برهوت بی حاصل باشیم و‌ همواره دست التماس دراز کنیم و کاسه گدایی به دست…

پی نوشت 3:

هر چند گاهی لازم است، هرس هایی هم در این باغ، انجام گیرد و علفهای هرز، دور ریخته شوند. اما پاکسازی چند علف و گیاه آفت زده، به معنای ریشه کردن کردن کل باغ نیست!



#دین_آرامشبخش_ما
#به_قلم_شیدا_صدیق

1574335732k_pic_876628e2-8185-44c3-9886-1ba6a4d938b7.jpg

 6 نظر

آبی آرامشبخش فیروزه ای، چه پیامی برایمان دارد؟

18 آبان 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

دستم که به خنکای آب حوض فیروزه ای میخورد، وضو میگیرم و قد قامة عشق می بندم.
در پایان نماز وقتی به پیامبر، سلام می دهم، انگار موج فیروزه ای مناره های تمام مسجدهای عالم در قلبم دریایی از عشق پدید می آورد.
عشق به پیامبر مهربانی ها.
او که همواره به امتش عشق می ورزید و حتی در قبال تمام اذیت ها و سنگ پراکنی های آنان، نه تنها از خداوند طلب عذاب نکرد بلکه با عشقی آسمانی و دلسوزی عمیق فرمود:

«اللّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی، فَإنَّهُمْ لایَعْلَمُونَ»
خدایا قومم را ببخش! آنها نمی دانند…

تصور اینکه تکه تکه شدن امتش و به جان هم افتادن آنها چقدر قلب نازنین پیامبر، که پدر معنوی امت هست را به درد می آورد، قلبم‌ را می فشارد.

ذهنم در گذر از دالان های پیچ در پیچ تاریخ به عصر پیامبر سفر می کند، به زمانی که یارانش با سلائق گوناگون گرد شمع فروزان پیامبر خاتم، حلقه می زدند.
« و أمرهم شوری بینهم » را با سلول های بدنشان حس می کردند و محبتشان عمیق تر می شد.✅

به روزهایی که عقد أخوة دینی بسته شد.✅
به روزهایی که « به حبل الله و ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید.» معنا داشت…✅

به قول حافظ:

« جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه!
چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند.»

و با خود می اندیشم اختلاف و هزار تکه شدن امت پیامبر که اشتراکات عمیق زیادی دارند، «اشتراکاتی مانند خدای یکتا، قرآن، پیامبر و…»چه کسانی را خوشحال می کند؟

انگار آبی آرامشبخش کاشی کاری های مسجد، تبدیل به دریا می شود و می خواهد از قلب و روحم، ناخالصی ها را بشوید و‌ در خود تطهیر کند.

کینه و تفرقه بین امتی که خداوند در قرآن فرموده شما را شاهد برای دیگر امم قرار دادم، چه معنایی میتواند داشته باشد؟!
«وَکَذٰلِکَ جَعَلناکُم أُمَّةً وَسَطًا لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ»

هنوز از سلام نمازم خیلی نگذشته است.
با خود می اندیشم اگر آگاه یا ناخوداگاه قدمی در راه تفرقه و کینه ورزی امت پیامبر برداریم، با چه رویی هر روز پنج نوبت بگوییم:
«*السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته*»


به قلم خودم
دین آرامشبخش ما

1573319433k_pic_0f3a63d4-7742-424a-ab45-cea08fe8c1cb.jpg

 7 نظر

سوپ گرم خانگی برای روح

15 آبان 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

#به_قلم_خودم
وقتی تو کنارم هستی، تمام برگریزان های عالم هم سر سوزنی نگرانم نمی کند.
تازه برعکس، میتوانم شاعر شوم و برای برگ های زرد و سرخ پاییزی دل انگیز، غزل بگویم.
وقتی دستان گرمت را دارم، باد پاییزی که هیچ، طوفان هم که بیاید، دستانم یخ نمیزند، تازه داغ و تبدار است و دماسنج های حیرت زده، با آن جیوه سرخ سرگردانشان از شدت گرمایش هاج و واج می مانند و‌ انقدر بالا می روند که سرگیجه میگیرند از ارتفاع ناگهانشان …

وقتی بدانم تو همیشه کنارم می مانی، دلم می خواهد میل و کاموا بردارم و برایت شال گردنی از جنس عشق ببافم، از آنها که آنقدر عاشقانه محافظتت کند، که ویروس سرماخوردگی جرئت نکند، به سمتت بیاید. و از همان درز پنجره، راهش را بگیرد و برود به سمت قلب های زمستانی …
هر قلبی باید قلب عاشقی دوستش داشته باشد تا در ضربان تندش، نام او با هر تپش تکرار شود، مثل خون داغ در شریان بی تاب لحظه ها…
وگرنه پاییز با تابستان و بهار با زمستان چه فرقی دارد؟!
وگرنه برای چه کسی سوپ گرم خانگی بپزی و به زور هم که شده، به خوردش دهی، چون نگران سلامتیش هستی؟!

وگرنه شعرهایت، کنج دفتر خاطرات قدیمی می پوسد و عطر دلگیر گلهای سر مزار، به خود می گیرد…
وگرنه موهای خیس باران خورده ات را هیچ‌ حوله نگرانی خشک نمی کند…که همزمان با غرغرهای دلسوزانه اش سرزنشت کند که چرا مواظب خودت نیستی؟!
وگرنه ما می میریم در پاییزی که برگریزانش دلگیر است، بدون اینکه قلبی نگرانمان باشد…شبیه برگ زردی که می افتد و‌انگار نه انگار وجود داشته است. بدون اینکه حتی بفهمیم عشق، یعنی چه؟!

«عاشق شو ار نه روزی، کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی…»



پی نوشت:

1- امید است که از تمام عشق ها، چه عشق به یک هدف، یا عشق به یک شخص خاص یا عشق به لحظات آرامشبخش دوست داشتنی و یا عشق به هنر و یا هر چیز دیگر، آرام آرام به عشق واقعی برسیم به او، همان که اوست و جز او نیست.

2- ما یک قرداد عاشقی امضا کرده ایم. قراداد عشقی دوطرفه و‌جاویدان، از نوع «یحبهم و یحبونه»…یادت که نرفته؟!
عهد ألست و بله گفتن به عشق حقیقی و همان« قالوا بلی» معروف، پا در رکاب ماندن می خواهد و وفاداری.
پس«فاستقم کما أمرت»

1573054548k_pic_705d3000-af6a-4381-b454-34a596b3d62f.jpg

 4 نظر
  • 1
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 48

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس