دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

گامی سبز به سمت بهار

24 خرداد 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

#به_قلم_خودم سلام? متنی درباره ایوان پر از گل و گیاه خواهرم نوشته بودم. برای شام مهمانشان بودیم و قبل از آن با هم عصرانه ای دلچسب در ایوان باصفا و دلبازش خوردیم، همراه با گپ و گفت های خودمانی خواهرانه. دلم پر کشید سمت سالهای گذشته … از وقتی یادم می آید، خواهرم از کوچکترین جا و مکانی که هیچکس فکرش را هم نمیکند، زیباترین و دلبازترین منظره را می سازد… راستش وقتی من و خواهرم دخترهای خانه بودیم، اتاقمان مشترک بود. اتاقی که پنجره ی بزرگش به باغ قدیمی و باصفای خانه ی پدریم، باز می شد، خواهرم آن اتاق را هم به بهشتی کوچک تبدیل کرده بود، بهشتی زود رس? در سال های پر از احساس ناب نوجوانی، ما با هم به انجمن شعر می رفتیم و هنوز حس میکنم کلی دفتر شعر و خاطرات با گل و گیاه یادگاری لای صفحاتش ? ? ? ? ? ، همراه با چاشنی خوش عطر کلی خاطره ی شاعرانه ی ساده و باصفا، لای در و دیوار خانه کودکی هایمان جا مانده… حرف ها و پچ پچ های دو نفره ی خواهرانه و احساسات خالص و گمشده ای که حالا حتی، اگر تمام دنیا را بگردم، پیدا نمی شود انگار در بوی دار و درخت حیاط خاطره ها، جا مانده..‌ آن متن را واقعا از ته دل نوشته بودم و پیامم این بود که در این دنیا، زیبایی بیافرینیم، تا آنجا که میتوانیم با کوچکترین چیزهای اطراف، به دنبال هماهنگی و خلق زیبایی و آرامش باشیم… چه در محیط زندگی، چه در روابط چه در حتی انتخاب کلمات… نوشته بودم میشود همین ایوان ، پر باشد از شلنگ تخته های غبار گرفته و یا دلبازی و با صفایی خاطره ساز… اما بعضی از دوستان عزیزم نوشتند که کاش عکس واقعی از ایوان خانه خواهرت هم می گذاشتی، تا ما بیشتر انگیزه می گرفتیم و ایده میگرفتیم… با اینکه آنجا نوشتم زیاد اهل عکس گرفتن نیستم و ترجیح می دهم با کلماتم تصویر سازی کنم و پیامم را انتقال دهم، اما به خاطر احترام به در خواست شما که خیلی دوستتان دارم، عکسی از گل و گیاه های ایوان خانه ی خواهرم می فرستم. (حالا عادت نکنید که عکس خانه ی پدری یا خانه مادربزرگی که در متن هایم می نویسم، بفرستم ? ? …از الان گفته باشم، اصلا اهل عکس گرفتن نیستم.) لینک آن متن را که نوشته بودم برای دوستانی که نخوانده اند، می فرستم… و نکته ی خیلی مهم که ناگهان به دلم افتاد بگویم: شاید مثال خیلی ساده ای باشد، اما مگر ما نمیگوییم امام‌زمان می آید تا همه جا را آباد کند و زیبا سازد(واعمر الللهم به بلادک)، پس قبل از آن، خودمان عادت کنیم، حتی در ابعاد ساده که ممکن هست به چشم نیاید، زیبا سازی کنیم.*.. ناهماهنگی هارا تبدیل به هماهنگی کنیم، *نه فقط در ظاهر،بلکه در باطن! هر جا که زشتی میبینم قلمو ی خوشرنگی برداریم و طرحی از عشق و زیبایی بزنیم … بیایید با هم تمرین کنیم، که چطور می توانیم هر صبح که از خواب بیدار می شویم ، به هر جا قدم میگذاریم، رایحه ی بهشت را همراه خود بیاوریم… حال، مصداق هایش برای هر کسی ممکن است متفاوت باشد: یکی با روی خوش و گشاده، نسبت به اعضای خانواده… یکی با کار و تلاش هدفمند… یکی با قلمی که نیت کرده در راه اهداف امام زمانش باشد… یکی با دلپذیر ساختن محیط خانه برای اطرافیانش… یکی با علم نافعی که می آموزد… با پاک کردن اشکی و زدودن تاریکی های قلبش… با نشاندن لبخندی بر لبی یا با وقت گذاشتن و تهیه غذایی خوش طعم و خوش عطر بو و دلچسب برای اعضای خانواده… و گاهی حتی گوشی شنوا داشتن، بین شلوغی های سرسام آور لحظه ها… وقتی منتظر ربیع الانام(بهار جانها) هستیم که بیاید و همه جا را بهاری کند، خودمان هم قدمی در جهت بهاری کردن زندگی برداریم. https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/24551923 #دین_آرامشبخش_ما #عکس_تولیدی #گل #به_قلم_شیدا_صدیق 1560499453img_20190614_121358_353.jpg 1560499452img_20190614_121413_447.jpg 1560499452img_20190614_121402_195.jpg

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: ،ایده ،تلنگر ،سبک زندگی،زیبا ،ظهور ،منظره گل وگیاه

موضوعات: سبک زندگی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس