مساوی نیست!
نگاه میکند به یک عالمه کار تلنبار شده و بعد سرش را بیشتر در گوشی فرو می کند…
خودش هم نمیداند به دنبال چیست؟
ته دلش می گوید: (پاشو یه دستی به خونه زندگی بکش، کتابایی که باید مطالعه کنه، دل هایی که می تونی شاد کنی، قشنگی هایی که میتونی به زندگی ببخشی…)
به انسان های موفق دوروبرش نگاه می اندازد :
خانم ربیعی که چهار فرزند پشت سر هم آورد و در عین حال دارد برای دکترا درس میخواند و همزمان تدریس می کند…
نه اینکه از جایی کم بگذارد، نه! اتفاقا شاگردانش می گویند: زیباترین و پربارترین کلاسی که در عمرمان داشته ایم کلاس خانم ربیعی است…
یا خاله مریم که همیشه ی خدا ، تمیزی از در و دیوار خانه و زندگیش می بارد و در عین حال به باغ بزرگ خانه شان رسیدگی میکند که پر از درختان باصفای میوه ومحصولات متعدد است. و در عین حال از پدر شوهر پیرش پرستاری می کند. و با وجود همه ی اینها خیررسانی به دیگران و واجبات و بیشتر مستحبات را هم به کامل ترین شیوه به جا می اورد…
به مادر دوستش فکر می کند که با نداشتن همسر، سه فرزندش را مثل دسته گل بزرگ کرد ، همزمان با کار بیرون وکار منزل و البته روی خوش و صبر جمیل…
یه ظرف های نشسته صبحانه که حال نداشت بیندازد در ظرفشویی نگاهی انداخت و به مایکروفری که همسرش ناهار سرد شده اش را در آن گرم میکرد…
وبه روز وشب هایی که به سرعت باد می گذرند…
وبه همه نظم شب و روز و خورشید و ماه و مدارهای به شدت تنظیم شده حتی میلیمتری…
و دلش لرزید از به یاد آوری (هل یستوی) های قرآن…
آیا این با آن مساوی هست؟
کور با نابینا؟
ظلمت با تاریکی؟
جهاد گر و کوشش کننده با نشسته؟
کلام نورانی امام سجاد در جانش طنین می اندازد:
(به وسیله این امور(شب و روز) کار انسان ها را به سامان می اورد و اعمالشان را می آزماید.
و می نگردکه به هنگام طاعت و اوقات به جا آوردن واجبات و موارد احکام او چگونه اند؟ تا بدکاران را به جزای عملشان و نیکوکاران را به مزد کردار نیکشان برساند) .دعای ششم، فراز هفتم،از صحیفه سجادیه.
و به فرصت کوتاه عمر نگاه می اندازد و یک زندگی ایدی که از همین لحظه ها و برنامه ریزی های دنیایی شکل می گیرد.
#به_قلم_خودم
#دین_آرامشبخش_ما
#صحیفه_سجادیه
#به_قلم_شیدا_صدیق