دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

حرفهایی که هرگز جایی نخواهم نوشت!

24 فروردین 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

از وقتی که یادم می آید، دفتر خاطرات خصوصی ام شریک لحظه هایم بود. هنوز هم هر سال عید، بدون خریدن یک دفتر جدید، انگار سالم سال نمی شود.
یک گوشه دنج تخت، در آن تنهایی دوست داشتنی آرامش بخش، حرف هایی را که هرگز جایی نخواهم نوشت، می نویسم!
این حرف ها را به شدت دوست دارم و به هیچ‌ عنوان نمی خواهم کسی را شریکشان کنم.
حرف هایی فقط برای قلب خودم!
حرف هایی که به ذهنم نظم می بخشد و راه را برایم روشن می کند.

یک قسمت کوچک از هر صفحه، به نکته جذابی که آن روز از زندگی یاد گرفتم، اختصاص دارد.
حتی تو هم ممکن است بدون اینکه خودت بدانی، به من چیزی آموخته باشی!
یک حرف، یک نگاه، یک باید و یا حتی یک نباید!
یک بخش از آن هم اختصاص به غم های سرزده و غافلگیر کننده ام دارد. همان ها که هرگز منتظرشان نیستم.
اما مطمئنم هر بار از درون این بسته چرک مرده و سیاه و مچاله که اصلا ظاهر خوبی ندارد، یک کادوی فوق العاده قیمتی و زیبا دریافت می کنم.
غم های زندگی باارزش ترین درس ها را به ما یاد می دهند.

وقتی غمگینم می نویسم… لای نوشته ها گاهی رد قطره اشکی یادگاری باقی می ماند.
گاهی حسابی یک نفر را شبیه اژدهای بدجنس قصه ها نشان می دهم و دق دلی هایم را سرش خالی می کنم و برای آن دختر دوست داشتنی رویایی که ته وجودم، معصومانه بغض کرده است، دلسوزی می کنم. و بعد آرام آرام با حقیقت روبه رو می شوم که نخیر آن اژدها آنقدرها هم بدجنس نیست و این دختر بغض کرده درونم هم آنقدر ها که نشان می دهد، بی تقصیر نیست!
دوباره آفتاب می تابد و ابرها کنار می رود.

دفترم پر است از انرژی های مثبتی که از زندگی دریافت می کنم.
لحظه های جذاب دلنشینی که شاید موضوع خاصی هم در آن اتفاق نیفتاده باشد اما انرژی خوبش، حال دلم را خوب می کند.
با نوشتن به یک نظم ذهنی می رسم و حسابی روال کارها به دستم می اید.
حتی وقتی سالهای بعد به دفترهای گذشته نگاه می کنم کلی نکته ناب و تجربه راهگشا از آن دریافت می کنم.

گاهی با خودم فکر میکنم که دوست ندارم حتی بعد از من هم، نزدیکانم این دفترهای خصوصی را بخوانند.
مثلا شاید کسی که خیلی برایم عزیز است با خود فکر کند:
“عه؟ اینا چیه درباره من نوشته؟ یعنی اینقدر از من بیزار بوده؟ عجب آدم قدر نشناسی! بشکنه این دست که نمک نداشت".

و یا شاید کسی که هرگز فکر نمی کند چقدر برایم انرژی مثبت داشته است (و دلم هم نمی خواهد، هیچوقت بداند) با خود فکر کند:
“عجب! چه ویژگی های عالی ایی از من نوشته! یعنی من انقدر فوق العاده و خوب و منحصر به فرد هستم و خودم هم خبر ندارم"؟!

یا دیگری ممکن است فکر کند:
“آخی! فکر نمی کردم که او انقدر غمگین بوده… با اینکه همیشه شاد و سرزنده و پر از آرامش به نظر می رسید"!

و یا دیگری بگوید:
“چه لحظه های شاد عالی ایی داشته! چه خوشبخت و آروم…خوش به حالش"!

اما شاید کسی با خود فکر نکند که اینها هر کدام، برگهایی از دفتر زندگیست.
مثل چهار فصل سال. نه غم ها به آن شدت و حدت که نوشته شده اند هست و نه شادی ها به آن جاودانگی که به نظر می رسند.
نه من آنقدر غمگین که نوشته ام بودم و نه آنقدر شاد. نه آن قدر از آنها تنفر داشته ام و نه آنقدر به اینها عشق می ورزیده ام.
غم و شادی ها در همان لحظه خاص به شکل بزرگنمایی شده ی مضحکی به نظر می آیند! و در نوشته ها جای می گیرند و بعد ریتم عادی و جاری زندگی ادامه دارد.
در نوشتن نوعی اغراق سرکشانه است که به آرامش بعدش منجر می شود.


پی نوشت:

هر کدام از ما بدون اینکه بدانیم یکی از این دفترها را داریم!
دفتری که هر روز می نویسیم و بعد قرار است تبدیل به کتاب شود!
کتابی که خودمان نویسنده اش هستیم.

کاش در روزی که به ما می گویند: کتابت را بخوان! «إقرأ کتابک» بتوانیم لبخند زنان سرمان را بالا بگیریم.

کاش نویسنده خوبی برای کتاب زندگی مان باشیم!


دین آرامش بخش ما
به قلم شیدا صدیق

https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1586630679k_pic_c2ee3400-1c03-4349-9960-b19a2641f2e9.jpg

 43 نظر

موهای خوشرنگش را جمع کرده بود...

08 اسفند 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

موهای خوشرنگش را با کش مویی ساده، جمع کرده بود، و با دستانی که به آرامی و با دقت گوجه، خیارها را شکل می داد، سالاد درست می کرد…همزمان با لبخند و آرامش به حرفهای او گوش می داد…
چهره شادابش، ناخوداگاه انرژی آرامش را به وجود مخاطب تزریق می کرد.
سالاد، به زیبایی درست شده بود.
هویج ها و کاهوهای منظم چیده شده و کلم های ریز رنده شده ی خوشرنگ بنفش و…ترکیب رنگ شاد و‌ ویتامینه ای را به نمایش می گذاشت…
مخاطبش که درد و دل می کرد هم حسابی سبک شده بود…

کلی واژه ناگفته در فضا موج می زد و حس خوب، منتقل می کرد واژه هایی مثل:

آراستگی…
زیبایی
نظم و ترتیب
محبت و صمیمیت
همدردی
صبر
درنگ و‌طمأنیه
آرامش
سنگ صبور بودن…
سنجیدگی و به جا رفتار کردن
تمیزی…

مگر قرار است همیشه در قالب الفاظ این واژه ها را فریاد کشید؟!

گاهی زندگی، فرمول پیچیده ی سخت غیر قابل فهمی ندارد.
می شود به آرامی در گذر لحظات ساده، زیبایی، تأثیر گذاری و حس خوب ایجاد کردن را معنا کرد.




پی نوشت:

یاد یک جمله معروف انگلیسی می افتم:
Action speaks louder than word
عمل، بلندتر از کلمه، صحبت می کند.

و یاد حدیث بی نهایت زیبای امام صادق علیه السلام که فرمودند:
«کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم»
مردم را به غیر زبان هایتان به نیکی دعوت کنید.





دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق
https://golenarges18.kowsarblog.ir/

158282217428621339.jpg

 8 نظر

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس