لحظه های انتخاب
لحظه ی گشودن قفل زنگ زده ی حاجت های چشم به راه
بعضی وقت ها انقدر دلت معنوی و آسمانی می شود، که چشمان بارانیت، زیباتر از عسل نهر بهشت، می درخشد.. از آن لحظه های خالص معنوی، که انگار دست نوازش خدا را روی سر تنهایی ات حس می کنی.
عطر استجابت دعا و گشوده شدن تمام قفل های بسته ی زنگ زده ی هزار ساله به مشام می رسد.
اما وقتی پا از در خانه بیرون میگذاری، لحظه، لحظه، دور می شوی از تمام آن خلوت دنج عاشقانه با خدا.
انگار همه ی هستی با هزار اشاره به تو می گوید: اگر مرد راهی، حالا خوب باش!
حالا! لای همین روزهای شلوغ پر رفت و آمد، لای همین امتحان های هر روزه در ارتباطات جمعی. خودت را محک بزن و ببین چند مرده حلاجی.
“خوش بود گر محک تجربه آید به میان…”
خوب بودن کنج پستوی سجاده ی تنهاییت؟
یا خوب باقی ماندن وقتی قدم ، از خانه بیرون میگذاری و با هزار جور آدم و با هزار جور لحظه ی انتخاب مواجه می شوی.
به یاد دعای هر روز صبح آیت الله مرعشی نجفی می افتم که هنگام خارج شدن از منزل می فرمود: خدایا ! من با ایمان از در خانه بیرون می روم، کمکم کن که وقتی بر میگردم ایمانم کدر نشده باشد.
(در مورد این عالم بزرگ و مرد الهی، لحظات نابی وجود دارد، که تمام وجودم را سرشار از ارادت به مقام بزرگ ایشان می کند، ان شاالله ، در فرصتی، آنها را می نویسم، که حتی نوشتن و گفتن از نور باصفای این بندگان مخلص، حال دل آدم را خوب می کند.)
اینجاست که باید از خود خدا استعانت جست تا در کشاکش لحظات انتخاب، یاری رسانی از جانب خود بفرستد، تا عزممان جزم شود و باور کنیم با وجود تمام اراده ها و عزم های راسخ، بدون عنایت او کم می آوریم.
اگر بارها به در بسته کوفته ای و قفل هزار ساله حاجت های کهنه را ، نظاره کردی، بیا قدم، قدم، با خدا بودن را تجربه کن ، با خدا بودن در لحظه لحظه ی روزمره های شتابزده ی همیشگی، اما با استعانت از خودش که بی مدد او هیچیم. ☆
زمزمه می کنم کلام نور را:
(رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق واجعل من لدنک سلطانا نصیرا) سوره مبارکه ی اسرا، آیه هشتاد.
#به_قلم_خودم
#دین_آرامشبخش_ما
#انس_با_قرآن_مجید
#به_قلم_شیدا_صدیق