قول بده نترسی!
ترسناک است مگر نه؟!
هر چقدر هم بخواهی لای جوک و خنده و طنز و…قایم شوی و با بی خیالی برایش دست تکان دهی، نمی شود!
مرگ که در دو قدمی تو باشد و اشاره هایش را به خودت احساس کنی، آن حس یخ و عجیب محو شدن، تمام شدن ورفتن به اعماق ناشناخته های مبهم! سایه اش را روی لحظاتت می اندازد.
همان چیزهایی که یک عمر، می خواستی خودت را بزنی به ندیدن و نشنیدنشان…
با خودت فکر می کنی فنجان چایت، بعد از ظهرهای معمولی دلنشین، کتاب های همیشگی، یخچال و خوردنی های سرگرم کننده اش، تلوزیون، عشق، دوستانت٬ کلاس ها و کارهای همیشگیت، برنامه های روتینت…
اما مگر یادت رفته بود که قرار است همه اینها را جا بگذاری و رهسپار شوی!
به قول یکی از عرفا «فکر می کنم آقای دولابی» که می گفتند:
“دیدی، موقع اسباب کشی، روی یکسری از ظرف ها و دکوری ها می نویسند: شکستنی!
تکلیفت با آنها روشن است.
شکستنی اند، دیگر…
توقع دیگری ازشان نمیرود!
ما هم برچسبی داریم به اسم: مردنی!
حواسمان باشد که یادمان نرود"!
ختم کلام اینکه بی خیالی و خود را، دور از جان، به ” نفهمی زدن"، چاره کار نیست.
می خواهم شرابی را معرفی کنم که چنان مستمان کند که دیگر ترس و دلهره را نفهمیم!
این شراب ناب را قرآن معرفی کرده و معصومین، ساقی آن بوده اند.
همان که حافظ و سعدی و مولانا و… از آن نوشیده اند و سعیشان بر این بود به ما ترسوهای بی خبر هم بنوشانند.
شراب نابی به نام جاودانگی!
وقتی بنوشی می فهمی مرگی در کار نیست!
ما قرار است به خانه برگردیم!
خانه ای گرم و نرم و امن و امان!
خانه قشنگ اصلی مان که گمش کرده ایم.
و آن را با این مسافرخانه ی بی در و پیکر و پر آشوب، اشتباه گرفته ایم!
اینبار می خواهم دستتان را بگیرم و صاف ببرم، سر معدن اصلی خم خانه ی عشق!
اما قول بده نترسی!
این شراب تلخ، آخرش حس خوبی دارد.
آیات ترسناک لحظات جان دادن:
کَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ «26» وَ قِیلَ مَنْ راقٍ «27» وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ «28» وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ «29» إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ «30»
«سوره مبارکه قیامت، آیات30-26»
با اینکه در این آیات صحبت از وقتیست که جان انسان، به استخوان ترقوه می رسد و دیگر احساس می کند عمرش به پایان رسیده، هراسان و نگران این سو و آن سو به دنبال کسی می فرستد که وردی یا دعا و تدبیر و چاره ای به کار ببندد …اما خودش هم حس می کند دیگر لحظه جدایی رسیده است.
پاهایش را روی هم می اندازند و او را رو به قبله می کنند و آماده مرگ می شود.
و حس پایان ماجرا و طعم سرد مرگ در آن احساس می شود.
اما ناگهان خبر خوش و دلگرم کننده در پایان آیات، آرامش عجیبی به انسان می دهد.
خداوند می گوید: امروز بازگشت تو و سیر و حرکت تو به سوی پروردگار توست
پس همه چیز تمام نشده؟!
در اصل، زندگی واقعی، قرار است تازه شروع شود.
دلت گرم می شود که در حقیقت، مرگی در کار نیست.
کلمه«رب» برای کسانی که با علم نحو ومعانی سرو کار دارند، خود از عمق آرامش و عشق آشنا و مهربانی خبر میدهد.
چه کسی است که از برگشت به آغوش عشق دوست داشتنی و آرامش بخشش، بترسد؟
پی نوشت:
1-قرار است عاشق زندگی باشیم اما به آن وابسته نباشیم.
2-قرار است در این دنیا زیبا زندگی کنیم، تا ادامه آن در جهانی زیباتر امتداد داشته باشد.
3- قرار است یادمان بماند اگر با خدای یکتا، ارتباط عاشقانه داشته باشیم، حتی مرگ هم نمی تواند ما را بترساند، چه برسد به مشکلات ریز و درشت دیگر…
دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق
https://golenarges18.kowsarblog.ir/