دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

عکسهای لایک خور اینستا

29 اردیبهشت 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

شام خوش رنگ و رویی بود، پر از مخلفات رنگارنگ و اردورهای اشتها برانگیز و سالادهای جورواجور که خوراک عکس گرفتن و در اینستا گذاشتن بود. که البته این نکته از نظرش دور نماند و طبق معمول، قبل از شروع غذا با عجله مثل مهندس هایی که طول و عرض ساختمان را می سنجند در زوایای مختلف میز ایستاد و با لبخند عذرخواهانه ای گفت: “ببخشیدا؟ الان تموم میشه"…

نمی دانم چرا ناگهان دلم از تمام رنگ و لعاب های ویترینی اطراف گرفت.
هوای سفره مادربزرگ را کردم.
همان که بی نمایش، خوش طعم بود و عطر خدا داشت.
دلم هوای ماه رمضان های قدیم را کرد و آن صدای خاص و زیبای دعای سحری که دلم را به آن سالهای خاطره انگیز می برد:
«اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ بَهاَّئِکَ بِاَبْهاهُ وَکُلُّ بَهاَّئِکَ بَهِیُّ اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِبَهاَّئِکَ کُلِّهِ»

و صدای گوینده که هر چند دقیقه یک بار گوشزد می کرد: ده دقیقه تا اذان صبح…
و ما هول هولکی آخرین لقمه ها را می خوردیم…
ده دقیقه، ده سال، ده قرن و یا هر مقیاس دیگری که برای سنجش زمان وجود دارد، هیچکدام نمی تواند مانع شود که دلم پابرهنه راهی آن سال ها شود…من هنوز دلم درگیر خاطراتی بهشتی است که می دانم محال است تکرار شود.

پ.ن:

راستی چرا آلبوم های قدیمی آنقدر تماشایی و دلنشین بودند که حتی مهمانان با لذت و اشتیاق، وقت می گذاشتند و صفحه به صفحه مشغول دیدنش می شدند؟
حتی عکسهای فامیل های بسیار دور هم یک گوشه از این آلبوم را به خود اختصاص داده بود و عکسشان در آلبوم زندگیمان حک شده بود.
آن عکس ها و آن آدم ها مجازی نبودند.
سایه نبودند. هویت داشتند. واقعی بودند و واقعی زندگی کردند.
واقعی باشیم!
واقعی زندگی کنیم.

دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق
https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1589755307k_pic_0a6b9370-8a98-4d70-8f79-6fe80ff13876.jpg

 18 نظر

خوش طعم ترین چاشنی دنیا

13 اردیبهشت 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

کی فکرش را می کرد خواهر ته تغاری دوست داشتنی من که دست به سیاه و سفید نمی زد و فقط به فکر درس و مشق بود و البته مؤفق شد رتبه پانصد دانشگاه سراسری را بیاورد، بلافاصله بعد از ازدواج، اینقدر هنرمند و کدبانو از آب دربیاید.
میزهایی که برای ما می چیند پر از سلیقه و عشق و زیبایی هست.
آدم فکر میکند که چه غذای سخت و عجیب غریبی هست.
ولی معمولا وقتی خودش خیلی ساده و آسان دستورالعملش را می گوید، راحت به نظر می رسد.
البته چاشنی غذا هم بی تأثیر نیست! و چاشنی غذاهای او یک دنیا عشق و یک دنیا لبخند است.
خانم های کدبانو، عشق و محبت شما خوش طعم ترین چاشنی ایی هست که موقع آشپزی با قلب های مهربانتان به عزیزانتان هدیه می کنید.?

دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق

https://golenarges18.kowsarblog.ir/



مواد مورد نیاز جهت تهیه کوزالاک مانتی:

نان یوفکا مثلثی یک بسته (این نان را هایپر مارکت ها دارند هم مستطیلی هم مثلثیش هست).
گوشت چرخ کرده صد گرم
پیاز یک عدد متوسط
جعفری تازه ساطوری شده پنجاه گرم
رب گوجه فرنگی دو قاشق غذاخوری
نمک، فلفل قرمز، ادویه گوشت، زردچوبه به مقدار لازم
آب به مقدار لازم
روغن به مقدار لازم
نمک به مقدار دل‌خواه
ماست و بادمجون چهارقاشق غذاخوری
قارچ، فلفل دلمه در صورت تمایل


طرز تهیه غذای ترکیه‌ای کوزالاک مانتی:

اول پیاز را نگینی خرد می‌کنیم. در تابه روغن می‌ریزیم و پیازها را تفت می‌دهیم بعد ادویه گوشت و فلفل قرمز، زردچوبه را به پیازها اضافه کرده وکمی تفت می‌دهیم تا ادویه‌ها رنگ باز کنند و بوی عطرشان فضای آشپزخانه را پر کنه.
ولی در این غذا دقت کنید ادویه‌ها را زیاد تفت ندهید.

گوشت چرخ‌کرده را به پیازها اضافه کرده و سر تابه را چند دقیقه‌ای می‌گذاریم و زمان می‌دهیم تا گوشت نیم‌پز شود. در این مرحله با به‌هم زدن مواد درون تابه کمک می‌کنیم تا گوشت سرخ شود و از حالت خامی خارج شود.
حالا نوبت رنگ‌دادن به سس کوزالاک مانتی فرا می‌رسد. رب‌گوجه فرنگی را به مخلوط گوشت و پیاز اضافه می‌کنیم و به‌هم می‌زنیم تا سس گوشتی ما را خوش‌رنگ و جذاب کند. این مرحله کاملاً سلیقه‌ای است و شما می‌توانید آن را نیز حذف هم کنید.
اضافه کردن قارچ یا فلفل دلمه‌ای، سر تابه را گذاشته و کمی آب به سس اضافه می‌کنیم تا مواد حسابی با هم بپزند یا اصطلاحاً جا بیوفتند. ده تا پانزده دقیقه که سپری شد نمک را به میزان دل‌خواه به سس اضافه می‌کنیم. به‌همین راحتی سس گوشتی بی‌نظیر ما آماده شده، حالا به سراغ نان یوفکا می‌رویم.
نان کوزالانک مانتی
نان‌های مثلثی یوفکا را با کمک قیچی از وسط به دو قسمت مساوی تقسیم می‌کنیم. حالا با کمک نی، خودکار، سیخ کوچک یا هر وسیله لوله‌ای شکلی که در دسترس دارید از قسمت انتهای مثلث‌ها شروع به لوله کردن نان می‌کنیم. نکته: تقریباً به دو تا سه سانتی متر سر مثلث که رسیدید به کمک انگشت یا برس مقداری آب روی نان بزنید و رول کردن را ادامه دهید. این کار باعث می‌شود تا رول‌های ما به خوبی به هم بچسبند و در زمان سرخ کردن باز نشوند. این کار را تا آخر ادامه می‌دهیم و تمام نان‌ها را رول می‌کنیم. نکته: در این مرحله سرعت عمل به خرج دهید چون نان یوفکا در مجاورت با هوا زود خشک و شکننده می‌شود.
لول کردن نان -طرز تهیه غذای ترکیه ای
بعد از رول کردن نان‌ها، در ظرف مناسبی روغن سرخ‌کردنی را می‌ریزیم و منتظر می‌مانیم تا روغن داغ شود. رول‌ها را یکی یکی در روغن غوطه‌ور شده سرخ می‌کنیم. نکته: دقت داشته باشید وقتی روغن به دمای مطلوب شما رسید حرارت را کم کنید زیرا نان‌یوفکا به خاطر نازک بودنش خیلی زود می‌سوزد و شکل و بوی بدی می‌گیرد.
سرخ کردن نان -کوزالاک مانتی
رول‌های سرخ شده را روی دستمال جاذب روغن قرار می‌دهیم تا روغن اضافی آن‌ها گرفته شود.
کوزالاک مانتی-طرز تهیه غذای ترکیه ای
مرحله سرو فرا رسیده، حالا رول‌ها را به دور ظرف مرتب می‌چنیم و از مخلوط سس گوشتی در مرکز ظرف می‌ریزیم، مقداری ماست بادمجان روی گوشت‌ها ریخته و جعفری ساطوری شده را نیز روی ماست می‌ریزیم. این مراحل را تا آخر ادامه می‌دهیم.

نکته: اضافه کردن ماست بادمجون در اصول تهیه اولیه این غذا است اما اگر شما تمایل به استفاده نداشتید می‌توانید از ماست‌موسیر یا حتی ماست چکیده ساده نیز استفاده کنید.
غذای خوشمزه ترکیه‌ای ما به‌همین راحتی به پایان رسید، رول‌ها را به سس جادوی آغشته کنید و نوش جان.

1588351196k_pic_7a0c7a0f-e32b-42e0-8399-746269630e11.jpg

 14 نظر

گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!

08 اردیبهشت 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

گاهی با خودم فکر میکنم آن مادربزرگ های دوست داشتنی با آن سماور همیشه جوش و آن رضایت دائمی، واقعا همیشه خدا، گل و بلبلی زندگی کرده اند؟!
یا غم و استرس و افسردگی اصلا راه آن خانه های با صفا را بلد نبوده است؟!
ولی آن خانه های دلباز که همچین چفت و بست “درست درمونی” هم نداشتند!
الان که درها همه ضد سرقت و هزار جور تجهیزات شده باز هم غمها و استرس ها با “زور چپونی” هم شده خودشان را می اندازند وسط روزمرگی های ما.‌‌‌‌‌

یا غم و غصه ها زیادی عاشق چشم و ابروی ما هستند یا آدم قدیمی ها قلقش را داشتند و زیاد بهش رو نمی دادند.

“مادربزرگ! من قصه نمی خواهم! میشود از خودت برام بگویی"؟!
سردم شده! زیر آن لحاف گرم و نرم قدیمی ات برای من هم جا هست؟!


شعرم را نقدیم می کنم به دختر معصوم پنهان شده در وجود مادربزرگ های صبور و نجیب:


گیسوانت:
بیدمجنون پریشان عاشقانه های سبز است…
که در باد می رقصد.
دختر نارنج و ترنج!
هجده سالگی های بی قرارت
لابه لای انگشت های بریده و چاقوی حیرت، شکاف برداشت.
زیبا! گیسو سپید شدنت در کدام زمستان از آسمان بارید؟!
وقتی غنچه رز سرخ لمس نشده ی نجابت را
به او پیشکش کردی،
آیا لبانش تو را به غزلی سرخ مهمان کرد؟

نگو که تمام این سال ها
به هیچکس نگفتی گوشواره فیروزه ای قدیمی ات یادگار آبی عاشق خجالتی ساکتی بود که هرگز به تو نگفت:
چشمانت یعنی فیروزه آرامش!
گوشواره فیروزه ایت:
زبان گویای عشق آبی ناگفته ایست که مثل فیروزه مسجدهای هزار ساله
عطر نجابت دارد.


دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدبق
https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1587936755k_pic_bd9d9ea8-9f6f-4f80-b0ac-f7319f856810.jpg

 14 نظر

هر چه تا به حال، دست دست کرده ایم، کافیست!

30 شهریور 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

برای گردگیری اساسی آماده شو!
راستش می خواهم تحکم آمیز بگویم.
شوخی که نیست، مثلا دو روز دیگر قرار است بار سفر را ببندیم. حالا چه فرقی دارد که این سفر، سی ساله باشد یا صد ساله. همین که بدانی موقتی است و در واقع مسافرت است، کافی نیست؟!

عجیب است که در مقصد بعدی، یعنی آن جایی که قرار است تا ابد در آن زندگی کنی، کوله پشتی و چمدان ها و هر چه که داری، بازرسی می شود و در واقع، تر و تمیزی آن، برایشان مهم است.

حتی، هتل یا مسافرخانه ای که در این مدت در آن ساکن بودی، را چک میکنند که ببینند تمیز و‌مرتب بوده یا نه!
(واژه ی “خانه” را به کار نمی برم! چون به معنی واقعی کلمه، “مسافرخانه"است.)
خلاصه جانم برایت بگوید: ظاهر، باطن، ریز و درشت و‌حتی “مثقال ذره” را هم بازرسی می کنند.

با این حساب، هر چه تا به حال دست، دست کرده ایم، کافیست.
خانه عمرت را تر و تمیز و شسته رفته،‌ کن!
حساب اون تکه کوچولوی آشغال ته آن کنج را هم داشته باش.
کمی ترساندمت مگر نه؟
ناراحت نشو! بعد از این پاکسازی درونی، یک فنجان چای گرم با یک تکه شیرینی خوش طعم می چسبد.
حالا می توانی هر شب، سرت را با خیال راحت روی بالش بگذاری و یک« آخیش، خدایا شکرت که ازم راضی بودی.» از ته دل بگویی.
و از فردا روز از نو، روزی از نو…
مگر نشنیده ای که قدیمی ها می گویند:
“کار خونه، تمومی نداره!”


« فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ

وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ »

پس هر کس، به اندازه ذره ای کار نیک کند، آن را می بیند.
و هرکس به اندازه ذره ای کار بد انجام دهد، آن را می بیند.

«قرآن مجید، سوره مبارکه زلزال، آیات هفت و هشت»

 

+به قلم خودم.

دین آرامشبخش ما

1569072310k_pic_75bedf03-ddc8-487a-aba2-5a2638b33c45.jpg

 4 نظر

گامی سبز به سمت بهار

24 خرداد 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

#به_قلم_خودم سلام? متنی درباره ایوان پر از گل و گیاه خواهرم نوشته بودم. برای شام مهمانشان بودیم و قبل از آن با هم عصرانه ای دلچسب در ایوان باصفا و دلبازش خوردیم، همراه با گپ و گفت های خودمانی خواهرانه. دلم پر کشید سمت سالهای گذشته … از وقتی یادم می آید، خواهرم از کوچکترین جا و مکانی که هیچکس فکرش را هم نمیکند، زیباترین و دلبازترین منظره را می سازد… راستش وقتی من و خواهرم دخترهای خانه بودیم، اتاقمان مشترک بود. اتاقی که پنجره ی بزرگش به باغ قدیمی و باصفای خانه ی پدریم، باز می شد، خواهرم آن اتاق را هم به بهشتی کوچک تبدیل کرده بود، بهشتی زود رس? در سال های پر از احساس ناب نوجوانی، ما با هم به انجمن شعر می رفتیم و هنوز حس میکنم کلی دفتر شعر و خاطرات با گل و گیاه یادگاری لای صفحاتش ? ? ? ? ? ، همراه با چاشنی خوش عطر کلی خاطره ی شاعرانه ی ساده و باصفا، لای در و دیوار خانه کودکی هایمان جا مانده… حرف ها و پچ پچ های دو نفره ی خواهرانه و احساسات خالص و گمشده ای که حالا حتی، اگر تمام دنیا را بگردم، پیدا نمی شود انگار در بوی دار و درخت حیاط خاطره ها، جا مانده..‌ آن متن را واقعا از ته دل نوشته بودم و پیامم این بود که در این دنیا، زیبایی بیافرینیم، تا آنجا که میتوانیم با کوچکترین چیزهای اطراف، به دنبال هماهنگی و خلق زیبایی و آرامش باشیم… چه در محیط زندگی، چه در روابط چه در حتی انتخاب کلمات… نوشته بودم میشود همین ایوان ، پر باشد از شلنگ تخته های غبار گرفته و یا دلبازی و با صفایی خاطره ساز… اما بعضی از دوستان عزیزم نوشتند که کاش عکس واقعی از ایوان خانه خواهرت هم می گذاشتی، تا ما بیشتر انگیزه می گرفتیم و ایده میگرفتیم… با اینکه آنجا نوشتم زیاد اهل عکس گرفتن نیستم و ترجیح می دهم با کلماتم تصویر سازی کنم و پیامم را انتقال دهم، اما به خاطر احترام به در خواست شما که خیلی دوستتان دارم، عکسی از گل و گیاه های ایوان خانه ی خواهرم می فرستم. (حالا عادت نکنید که عکس خانه ی پدری یا خانه مادربزرگی که در متن هایم می نویسم، بفرستم ? ? …از الان گفته باشم، اصلا اهل عکس گرفتن نیستم.) لینک آن متن را که نوشته بودم برای دوستانی که نخوانده اند، می فرستم… و نکته ی خیلی مهم که ناگهان به دلم افتاد بگویم: شاید مثال خیلی ساده ای باشد، اما مگر ما نمیگوییم امام‌زمان می آید تا همه جا را آباد کند و زیبا سازد(واعمر الللهم به بلادک)، پس قبل از آن، خودمان عادت کنیم، حتی در ابعاد ساده که ممکن هست به چشم نیاید، زیبا سازی کنیم.*.. ناهماهنگی هارا تبدیل به هماهنگی کنیم، *نه فقط در ظاهر،بلکه در باطن! هر جا که زشتی میبینم قلمو ی خوشرنگی برداریم و طرحی از عشق و زیبایی بزنیم … بیایید با هم تمرین کنیم، که چطور می توانیم هر صبح که از خواب بیدار می شویم ، به هر جا قدم میگذاریم، رایحه ی بهشت را همراه خود بیاوریم… حال، مصداق هایش برای هر کسی ممکن است متفاوت باشد: یکی با روی خوش و گشاده، نسبت به اعضای خانواده… یکی با کار و تلاش هدفمند… یکی با قلمی که نیت کرده در راه اهداف امام زمانش باشد… یکی با دلپذیر ساختن محیط خانه برای اطرافیانش… یکی با علم نافعی که می آموزد… با پاک کردن اشکی و زدودن تاریکی های قلبش… با نشاندن لبخندی بر لبی یا با وقت گذاشتن و تهیه غذایی خوش طعم و خوش عطر بو و دلچسب برای اعضای خانواده… و گاهی حتی گوشی شنوا داشتن، بین شلوغی های سرسام آور لحظه ها… وقتی منتظر ربیع الانام(بهار جانها) هستیم که بیاید و همه جا را بهاری کند، خودمان هم قدمی در جهت بهاری کردن زندگی برداریم. https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/24551923 #دین_آرامشبخش_ما #عکس_تولیدی #گل #به_قلم_شیدا_صدیق 1560499453img_20190614_121358_353.jpg 1560499452img_20190614_121413_447.jpg 1560499452img_20190614_121402_195.jpg

 نظر دهید »

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس