یک پنجره رو به بهشت گمشده
#به-قلم-خودم سلام وااای میدونی چی شد؟ یه عالمه نوشتم و یکهو دستم خورد از رواق رفتم بیرون و همه پاک شدند… حالا باید دوباره از اول بنویسم. نکند دیگه شبیه اون حرف های اولم که با سادگی میخواستم باهاتون در میون بگذارم نشه؟ وسط گرمی تابستون و روزمرگی ها گاهی آدم دلش یک پنجره ی دلباز میخواد رو به همه ی انرژی های مثبت و حس های خوب گمشده… خونه قدیمی کودکی هام انگار همش پنجره بود، چشم که باز میکردم یه پنجره ی باصفا رو به یه باغ پر دارو درخت… سنجاقک . صدای جیرجیرک. پروانه.. حتی کرم های خاکی کوچولوی بامزه و حلزون های خجالتی با لاک های قدیمی سنگی شون… چقدر ما واقعی زندگی میکردیم چقدر همه چیز بود…. واقعا بود.. وقتی ازدواج کردم و از اون خونه ی قدیمی که یک عالمه شعر و شاعری لابه لای پنجره های دلبازش جا مونده بود رفتم… با خودم گفتم نکنه خودم را همون شیدای شاعر صاف و ساده رو لای شلوغی های مدرن این دنیای نااشنا گم کنم.. ولی خبر خوش: خونه ی جدیدم اتاق خوابی رو به دریا داشت پنجره ای رو به دریا… فوری سرک کشیدم به پنجره های دیگه واااای پنجره ی آشپزخونه رو به یه عالمه دارو درخت و سرسبزی و صدای گنجشک ها.. گنجشک ها ی اشنا… (اون دفعه هم تقریبا تا همینجا نوشتم که پرید بیرون و همه چی پاک شد اگه ایندفعه هم پاک شه فکر نکنم دوباره از اول حوصله کنم بنویسم خواستم یه شکلک بامزه ی چشمک زبون در اورده رو این قسمت جمله بگذارم ولی بی خیال یکهو دیدی همون بهانه شد همه چی پاک شد) الان حدود یکی دو سالی میشه که کلی اپارتمان جلوی پنحره ی رو به دریای اتاق خوابم ساختند و دیگه دریا گم شده… خیلی طول کشید که فهمیدم اینها بهانه هست… دیگه هیچی مثل سالهای گذشته نمیشه ما عوض شدیم حتی الان که به همون خونه ی کودکیام میرم مییبنم اونجا عوض نشده اما من عوض شدم.. بزرگ شدم و فهمیدم درون همه ی ما …. خوب گوش کن… آره درون همه ی ما پنجره ای یاصفا و دلباز هست که اگه خودمون بخواهیم میتونه زیباترین منظره ی بهشتی را برامون خلق کنه… جایی که هر وقت دلمون از تکرارها گرفت میتونم بهش پناه ببریم و در اون خلوتگاه دنج زیبا دوباره شاعر باشیم … مبلغ بشیم… مبلغ چی؟ مگه یادت رفته عهد الست را؟ مبلغ همون حس بهشتی زیبای گم شده….(الم اعهد الیکم یا بنی آدم؟) سالها گذشت تا فهمیدم خلوتگاه درونی مو به هیچ چیز نفروشم.. پنجره ای رو به آرامش در درونمون روحمون همونجا که خدای مهربون گفته نفخت من روحی…. همون جای دلبازی که یه نسیم ها و نفخات زیبایی از روح خدا یه یادگار گذاشته شده…. شایدم دلیل اینکه اینقدر پنجره های رو به زیبایی رو دوست دارم برای اینه که یک نشونه هست از باغ زیبایی که قبلا بودیم بهشت گم شده ی فطرت همه مون……. پس یادت باشه اگه اومدی مبلغ خوبی باشه مراقبه و برگشت به همه ی حس های زیبای درونت را فراموش نکن.. باید اول نور بگیریم تا نور ببخشیم…. و یکی از همون آدم هایی بشیم که وجودمون برای دیگران پنجره ای باشه دلباز رو به تمام زیبایی ها و صفات خوب……. ☘ ? ? ? ? ? ? ? ? ?