کجاست جای رسیدن؟
#به_قلم_خودم اشک از گوشه ی چشمش جاری شده و با بغض فکر میکند:( کم آوردم خدا… اخه چرا ایییینهمه آرزوی مستجاب نشده؟ )
به پشت سر نگاهی می اندازد…
به لیست طولانی آرزوهای برآورده شده:
-
-واای خوش به حال نسترن ، میره مدرسه منم می خوام برم…
_اگه فقط این درس و مشق تموم شده … یعنی میشه مدرسه م تموم شه و یه نفسی بکشم؟
_ -خدایا کاش دیپلمم. را بگیرم و راحت شم…
-کاش دانشگاه قبول شم..
اگه ازدواج کنم، دیگه چه آرزویی میتونم داشته باشم؟
-بزرگترین آرزوم بچه دار شدنه، خوشگل و باهوش و سالم ، فقط همین… خدا یعنی می شه؟
_ واقعا آرزو دارم برم حوزه علمیه ، من عااااشق علوم الهی ام یعنی می شه خدا قبولم کنی؟
_ اگر این مشکلم حل شود
_اگر…
به همین چیزهای معمولی هر روزه نگاهی می اندازد…
همین عادی های روزمره که حالا دیگر اصلا به چشمش نمی آید…
یادش رفته که همینها زمانی بزرگترین آرزوهایش بوده اند…
انگار در ماشین زمان ، سری به آینده می زند و آرزوهای تمام نشدنی فرداهایش را مرور می کند.:
اگر فرزندم…
اگر شغل فرزندم…
اگر دامادم…
اگر عروسم…
اگر نوه ام…
اگر شغل نوه ام…
اگر…
پس کجای حاده ی زندگی می شود با آرامش نشست و دمی آرام بود.؟..
به یاد شهر سهراپ سپهری افتاد:
«کجاست جای رسیدن؟ و پهن کردن یک فرش…
و بی خیال نشستن…
وگوش دادن به:
صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور؟»
و ناگهان بازی مضحک و حباب گونه ی شیطان را می بیند…
مشغول نگه داشتن ما به آرزوهای پشت سر هم…
و این جمله کلیشه ی تکراری:
«اخه مگه من چی میخوام خدایا، فقط؟»
اما این«فقط» تمامی ندارد!
و ما قرار هست همیشه در آرزو زندگی کنیم…
و این یعنی: از زندگی و از لحظه ی حال راضی نیستیم…
به اشتباه فکر میکنیم اگر به فلان نقطه برسم دیگر تمام هست، اگر به این یا به آن برسم دیگر خوشحال و راضی هستم و غمی ندارم… اما هرگز، هرگز و هرگز اینطور نیست!
بازی شیطان را خورده ایم، اگر اینطور فکر کنیم…
صدای آرامشبخشی از اعماق قلبش می گوید:
همین لحظه ها… همین لحظه ها را دریاب…
با آرامش و رضایت از زندگیت راضی باش. بعنی در اصل: از خدا راضی باش!
همین که هست…و باید باشد تا تو ساخته شوی…
و بعد با عمل درست،لحظه لحظه آن را بساز…
در بازی آرزوهای طول و دراز گیر نیفت ،اشکت را پاک کن…
و در یک کلام:
زندگی را زندگی کن
( اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّى لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَةٍ بَعْدَ سَاعَةٍ، وَ لَا اسْتِیفَاءَ یَوْمٍ بَعْدَ یَوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ )
خدایا! بر محمد و خاندان او درود فرست.
وما را از آرزوی دراز در امان دار.
و آن را با کردار راستین، کوتاه فرما.
تا در آرزوی آن نباشیم که ساعتی را در پی ساعتی دیگر به پایان بریم
وروزی را از پس روز دیگر دریابیم وگامی را به گام دیگر رسانیم.(دعای چهلم صحیفه سجادیه، فراز اول)
#دین_آرامشبخش_ما
#صحیفه_سجادیه
#امام_سجاد
#به_قلم_شیدا_صدیق
#انس_با_صحیفه_سجادیه