دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد

28 اردیبهشت 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

تا به حال نذر این مدلی نشنیده بودم.
تا اسم نذر به گوشم می خورد فوری در ذهنم این جمله ها ردیف می شد:
“یک گوسفند نذر آقا امام رضا✔
فلان مبلغ پول نذر حرم حضرت✔
یه گردنبند طلا نذر حاجتم✔
سه روز روزه نذر میکنم✔
نذر میکنم مجلس حضرت موسی بن جعفر بگیرم✔
این کادو را نذر این سید می کنم می گویند جدش خیلی سنگین است.✔

تازگی ها که نذر کتاب و مباحث فرهنگی هم به این لیست اضافه شده است.
تمام این نذرها پسندیده است.
اما این نذر که می خواهم از آن بگویم کمی عجیب و غیر عادی به نظر می رسد اما از لسان بزرگان شنیده ایم که بسیار جواب می دهد.
و آن این است که روی خودسازی خودت نذر کن!

خودت را بساز و بعد آن را مثل یک کادوی باارزش طلایی هدیه بده به یکی از معصومین?.
در اصل نتیجه اش به نفع خودت است اما مگر آنها تمام هدفشان این نبود که تو انسان کامل شوی؟!
مثلا یکی از حاجاتت را در نظر بگیر و نذر کن در ازای آن چهل روز روی یکی از ویژگی های اخلاقی ات کار کنی و بعد از چهل روز که به شکل عادت تثیبت شده در آمد، آن را به آن معصوم هدیه کنی.
مثلا اینکه نذر کنی یا صاحب الزمان نذر میکنم روی کلام آرام به مدت چهل روز کار کنم.
موارد متعدد است و هرکسی خودش بهتر می داند در کدام بعد از ویژگی های اخلاقی و رفتاری اش باید کار کند.
همه چیز به سر کیسه شل کردن نیست (که آن هم البته به جای خود بسیار باارزش هست)
اما هر وقت تیشه برداشتیم و به جان عیوبی همچون حسد، حرص، بدزبانی، غیبت، تهمت، قضاوت، هوای نفس، پرخاشگری و…افتادیم و آن ها را از ریشه درآوردیم و آنوقت باغ باصفای وجودمان را که خالی از علفهای هرز هست، نذر معصومین کردیم، هنر کرده ایم!

✨ ✅ این نذر اخلاقی را آقای بهجت به شاگردانشان یاد میدادند که واقعا معجزه میکند. ایشان می فرمودند:

✍ «به یکی از چهارده معصوم متوسل بشوید و نذر اخلاق کنید مثلا بگویید یا فاطمه‌ی زهرا نذر میکنم چهل روز با صدای بلند حرف نزنم یا دروغ نگویم یا ناسزا نگویم یا غیبت نکنم یا مراقب حرفام باشم نیش و کنایه نزنم هر چیز اخلاقی که هست، نذر کنید.!

♦️بک مدت چهل_روز بعد، دیگر عادت میشود و رعایت می کنید».



دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق‌
https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1589679029k_pic_0606c257-c2d4-429f-bd94-c6228fdb8b4b.jpg

 37 نظر

"حلالم کن" کافی نیست!

24 اردیبهشت 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

“پاشو بیا شام بخور دیگه؟ از اون کتلت هایی که خیلی دوستش داری درست کردم با سیب زمینی سرخ کرده و گوجه های سرخ شده ی کنارش.”
از بچگی عاشق کتلت های خوشمزه ای بودم که مادرم درست می کرد.
وقتی به خانه زندگی خودم رفتم خیلی سعی کردم شبیه او درست کنم اما نشد.
هر چند تمام دوستانم از کتلت های خوشمزه ایی که درست میکنم، حسابی تعریف می کنند.
اما نه! این، آن نیست. به دلم نمی نشیند.
شاید ادویه هایش فرق دارد.
اما نه او فقط همان نمک، فلفل، زرچوبه را استفاده می کند.
او‌خیلی ادویه باز نیست!
فکر کنم کار، کار یک ادویه مخصوص باارزش باشد مثلا چیزی شبیه به “عشق واقعی و محبت مادرانه” که چاشنی خوش طعم آن است.

به چشمان مهربان و نگرانش نگاه میکنم.
نکند فهمیده چقدر غمگینم؟!
آخر او با بقیه فرق دارد! او مادر است!

با صدایی شاد و آرام از زیر چادر نماز میگویم: “بگذار این تعقیبات تموم شه، زودی میام عزیزم".
و‌ مادرم می گوید: “باشه زودتر بیا پس … ولی‌ بدون تو که مزه نمیده…ظرفا رو نمیچینم تا تو بیای".

فرقی ندارد! کی! کجا! و چگونه!
به هر حال این لحظات خاص، گاهی وجود دارد.

ممکن است صدای همسرم باشد که می گوید: “هر وقت تموم شد نمازت، پایین تو ماشین منتظرتم! یه کم زودتر فقط…باشه؟!”
یا صدای با محبت دوستی که برای عصرانه ایی صمیمانه٬ دعوتم می کند.

راستش این طور مواقع دلم تنهایی مطلق می خواهد.
مهربانی هیچکس را نمی خواهم! حتی عزیزترین هایم را.
نه مادر نه همسر نه خواهر نه فرزند نه دوست صمیمی و نه هیچکس دیگر در این عالم!
حسی شبیه این که وقتی میل نداری و از شیرینی جات زده شده ای، به زور، چندین و چند کیک خامه ای بزرگ به خوردت بدهند.

اینطور مواقع عادت دارم چادر نمازم را طوری پایبن بیاورم که هیچکس صورتم را نبیند.
جز او!
انگار همه نامحرم می شوند و فقط اوست که حق دارد از زیر چادر، اشکهای مخفی و چشمان بارانی ام را ببیند.
بی قرار آغوش گرم و اطمینان بخش او می شوم.
می خواهم تنها محرم حقیقی من در این عالم، اشکهایم را پاک کند و نوازشم کند.
.
در واقع این لحظات خاص غمگین، بی دلیل هم نیست.
شاید از کسی ناراحت شده ام که انتظارش را نداشتم.
شاید بهم ثابت شده دیگران آنطوری که وانمود می کنند نیستند و یا هر دلیل دیگری…مهم نیست.
دلایل زیاد است! مگرنه؟!
عالم هبوط و تکثر و ماده این حرف ها را هم دارد دیگر!
از این«أسفل السافلین» به تعبیر قرآن، که نمی شود انتظار بهشت داشت.

نمی دانم این حس غمگین را دوست دارم یا نه!
فکر میکنم که نه! حس خوبی نیست!
اما در عین حال آن احساس نزدیکی و عشق عمیق او را در این لحظات خاص، به شدت دوست دارم.
حسی که لابه لای شادی های لوس شلوغ پلوغ گمش می کنم.
انگار یک دسته گل یاس یا مریم خوش عطر در دست گرفته ام که سجاده ام را سرشار از بوی خوشش می کند و بی نیازم می کند از تمام عطرهای زمینی…

چادر نمازم را پایین تر می آورم و زیر آن قایم می شوم.
با خود فکر میکنم کجاست آن چادر نماز نرم و آرامش بخشی که وسعتش تمام عالم را پر کند؟!
همان که در تمام عمر زیر امنیت آن پناه بگیرم و آرام شوم! نه فقط در ابن لحظات خاص…

اگر او اشک هایم را پاک کند، به هیچکس نمی گویم که در خلوت دنج چادر نمازم، چه عاشقانه معنوی زیبایی را تجربه کردم.
آن وقت قول می دهم دیگر نترسم!
اصلا مگر می شود کسی که حامی اش خداست بترسد؟!


پ.ن :

1- همزمان که در این شب های قدر، به همدیگر “التماس دعا” و “حلالم کن” می گوئیم، در خلوت درونی با خود فکر کنیم که چطور زندگی کنیم که دلی از ما نرنجد.

2- بد است که دلیل حس بد کسی باشیم!
اگر در این شب ها دلی از دست ما گرفته باشد تنها دو کلمه “حلالم کن"! کافی نیست!
بلکه باید در سبک زندگی خود و رفتارمان تجدید نظر کنیم و این شب ها، ساعاتی را به بازنگری جزئی ترین رفتارهای خود بپردازیم.

3- مؤمن یعنی انسان آرام! یعنی کسی که همه کنار او حس أمن و امان آرامش را تجربه می کنند.
مؤمن باشیم! به معنی واقعی کلمه!

4- حضورمان مثل کلید، چاره ساز و گشایش دهنده مسیر زندگی دیگران باشد.
نه مثل زنجیر سد راه آدم ها…
به قول نظامی:
«کلیدی کن! نه زنجیری در این بند»


5- اگر توانستیم اینقدر دوست داشتنی و آرام و مفید زندگی کنیم، آنوقت خود به خود در دعاهای دیگران جا می گیریم.
حتی بدون گفتن “التماس دعا”


دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق

https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1589320430k_pic_c0c45f79-4898-4e94-92f7-5c3d47fb5a9c.jpg

 22 نظر

قورمه سبزی با طعم عادت های قشنگ

04 اردیبهشت 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

همینکه بسته لوبیا قرمز و نایلون سبزی خوش عطر قورمه سبزی را از فریزر بیرون می آورم؛ یکهو یاد حرف فهیمه و لیلا می افتم که بهم می گفتند: «وا؟ مگه تو قورمه سبزی را با لوبیا چشم بلبلی درست نمی کنی؟!»
نه! راستش من قورمه سبزی را همیشه با لوبیا قرمز درست میکنم. از بچگی هم همینطور بوده.
همین چند روز پیش مطابق حرف دوستانم با لوبیا چشم بلبلی درست کردم اما اصلا خوشم نیامد. طعم ناشناسش دلچسب نبود!

خوب که فکر می کنم لیست طویلی از عادت ها را می بینم که انقدر قدرتمند خودشان را به رخ می کشند که دست و پای اراده را بدجوری بسته اند.

فرقی نمی کند عادت های اخلاقی، معنوی و یا…
این روزها که به استقبال ماه نورانی رمضان می رویم، فرصت زیبایی است برای اینکه عادت های قشنگی که آرزویش را داریم به باطن خودمان الصاق کنیم.
خیلی هم دنبال روش های پیچیده نباشیم.
همین رفتارهای روزمره ی دوست داشتنی که خودمان هم می دانیم چیست و با تمرین و تکرار می شود جزو عادات ما. و بعد جزو شخصیت ما و بعد جزو سر نوشت ما…


دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق

https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1587614876k_pic_1533247a-2d36-4201-9162-1d35030fc7dd.jpg

 20 نظر

چشمان خوشرنگ عاشقت...

18 مهر 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

گاهی اوقات، اتاق ذهن آدم، انقدر کدر و تیره و تار و شلوغ و درهم، برهم میشود که‌ “خورشید لازم"، می شود، واقعا حال و هوایش…
اصطلاح من در آوردی “خورشید، لازم"، واقعا جواب می دهد.
انگار باید یک آفتاب خوشرنگ “درست درمون"، بتابد به در و پیکر تاریک ذهن، بلکه یک گشایشی بشود…

مثلا حضور ناگهانی کسی که بهت انگیزه بدهد…
یا یک اتفاق جذاب انرژی بخش که خیلی وقت است منتظرش هستی.
یا یک انرژی فوق مثبت که از دیدن کسی که مطلوب توست، به قلبت منتقل می شود.
یا اینکه ناگهان یک خبر خوش مسرت بخش، (همان که حاضری پابرهنه برایش تا دم در بدوی و از دست پستچی دعاهای مستجاب، بقاپی) دلت را روشن کند.
تو منتظری!
انکار نکن!
چشمان خوشرنگ عاشقت، نم اشکی از انتظار را لای لبخندهای معصومانه اش، مخفی می کند.
خجالت ندارد. اصلا همه ما منتظریم.
مگر به این خوشی های گاه گدار کجدار و‌ مریز هم می شود گفت، خوشی؟!
هی می افتیم و دوباره بلند می شویم و ‌کورمال، کورمال مسیر را طی می کنیم.
تازه این وسط، پوست موزهایی هم جلوی پایمان انداخته اند که با کمال دلشکستگی باید بگویم معمولا کار کسی هست که توقعش را نداریم.
زمین خوردن ما و تماشا کردن افتادنمان، باعث خوشحالی کسانی می شود که همه ی عمر مواظب بودیم، ناراحتشان نکنیم و‌هوای دلشان را داشته باشیم.
گاهی هم می بینی صاف برگشتیم سر خانه ی اول و تازه می فهمیم همه ی عمر، دور خودمان میگشتیم و همان اشتباهات هزار بار امتحان شده را سیاه مشق می کردیم.

بغض نکن! تقصیر تو نیست.
چرا باید سر هر چیزی، چشمان دلواپس تو سرخ و‌ نمدار شود؟!
این چه عادتی است که همیشه ی خدا، کاسه کوزه ها را سر خودت بشکنی؟!
تقصیر چشمان خوشرنگ عاشقت نیست که هی راه را گم می کنی و درست و حسابی نمی بینی!
خورشید که نباشد، همین می شود دیگر…
آدم جلوی پایش را هم‌ نمی بیند…چه برسد به آن دورست ها و ترسیم دورنمای مؤفقیت آمیز آینده و تشخیص دور برگردان های سرنوشت ساز…
حالا قضیه پوست موزها آن هم از دست دوست، بماند…

دم اربعین و‌ کوله بار بستن ها که شروع می شود، این بغض مخفی، باران می شود و بی بهانه می بارد و ‌با شنیدن هر خداحافظی، قلب ها بیشتر هوایی می شود. حال و هوای ابری ما، این روزها حسابی “خورشید لازم” است.

کوله نبسته ام که راهی شوم! برعکس، اینبار می خواهم کوله بارم را بگشایم! لیست طویل ندانم کاری ها را از آن در بیاورم…دانه دانه چکشان کنم…بعد با خودکار قرمز، یک ضربدر پر رنگ رویشان بکشم و به جایش آنچه را که برای حسینی شدن و‌ مهدوی شدن لازم است، جایگزین کنم.

کاش خورشید غایب ما دلش به حال ندانم کاری های سرزده ی ما بسوزد و با طلوع ناگهانش، تمام ترس و دلشوره های نم گرفته و رطوبت زده ی سالهای بی خورشید را از تقویم هزار ساله ی دلتنگی بزداید.
خورشید من! بتاب!

«در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود…
از گوشه ای برون آ! ای کوکب هدایت»


#دین_آرامشبخش_ما
#به_قلم_خودم
#اربعین
#امام_زمان
#عاشقانه
#به_قلم_شیدا_صدیق

1570626090k_pic_df27e8f3-ff91-4b3b-a744-675518395f01.jpg

 4 نظر

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس