دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

تاوان سرو بودن

07 مرداد 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

هرگز فکر نمیکردم که او یک مرد جوان باشد، تا اسمش را می شنیدم چهره ای فیلسوف مأبانه و کهنسال با ریش سفید در نظرم مجسم می شد.

بعدها که در مورد این شخصیت بزرگ بیشتر مطالعه کردم، به ابعاد ناشناخته و‌عمیق او پی بردم.

قتل عجیب او در سی و شش سالگی(و‌به عبارتی سی و‌هشت سالگی)
ناخوداگاه مرا به یاد شعر غمگین حافظ می اندازد:
«فلک به مردم نادان دهد زمام مراد…
تو‌اهل فضلی و دانش! همین گناهت بس!»

صحبت از سهروردی است، حکیم شهاب الدین سهروردی ملقب به شیخ اشراق و شیخ شهید.
حکیم، فیلسوف، ادیب، شاعر، متکلم، و فقیهی که کتب متعددی و باارزشی مانند حکمة الاشراق، عقل سرخ و آواز پر جبرئیل و… از او به یادگار مانده است.

او به فلسفه نور و نورالأنوار معتقد بود و میگفت علم حقیقی که از جنس نور هست را در حالت مکاشفه در سینه من گذاشتند.

اوکه در سال پانصد و چهل و نه هجری در روستای سهرورد زنجان متولد شده بود، بعد از پایان تحصیلاتش در مراغه و سپس اصفهان، به سفرهای متعدد، دیدار با علما و سیر و سلوک و تفکر و عبادت پرداخت، سپس به دمشق و حلب رفت و‌از مناظر زیبای آنجا به وجد آمد، در همین حال ملک ظاهر (پسر پادشاه صلاح الدین ایوبی) به قدری مجذوب شخصیت این حکیم جوان شد که از او خواست در قصر پادشاهی وی در حلب ساکن شود، سهروردی نیز که شیفته مناظر زیبای آن محیط شده بود با خوشحالی پذیرفت.

اما او جوانی عالم و‌حق گو بود و همیشه با کمال نترسی از اعتقادت عمیقش سخن میگفت و‌به قدری زیبا بحث میکرد که همه را مغلوب کلام سنجیده اش میکرد.

نظر برخی دانشمندان درباره سهروردی شنیدنی است. فخر ماردینی درباره او مینویسد:
«این جوان، بسیار هوشمند است، با او که به صحبت می نشینم، همیشه از شدت بی پروایی و نترسی او دلهره دارم. »

ابن اصیبعه میگوید:
«او هوش سرشاری داشت و به قدری فصیح بود که هر کسی با او مناظره میکرد، مغلوب میشد.»

حتی امام فخر رازی که از مخالفان بزرگ فلسفه هست، بعد از مرگ او کتاب تلویحات او را می بوسید و به یاد همدرس قدیمش اشک می ریخت…

اما جذابیت زیاد، هوش سرشار و بی پروایی او کار دستش داد، و درباریان و‌رقیبان حسود که شیفتگی ملک ظاهر را نسبت به او می دیدند، حسادت ورزیدند و با جمعی از علمای آن زمان، به ملک ظاهر گفتند که حرف های او بوی کفر میدهد، حتی علما مصرانه از وی خواستند که حکم قتل او‌را بدهد و‌خون او‌مباح هست.

اما ملک ظاهر به هیچ عنوان نپذیرفت، تا اینکه علما به پدر وی، پادشاه صلاح الدین نامه نوشتند که این فیلسوف جوان، باعث فاسد شدن عقیده پسرت شده و حتی فتوای قتل او را به دلیل ارتداد صادر کردند و‌به هر ترتیبی بود سبب به زندان انداختن و سپس قتل مشکوک او در زندان شدند.

در وصیت سهروردی جمله بسیار زیبا و عمیقی آمده است:
«وقتی خواستی قرآن بخوانی، به گونه ای بخوان که گویا فقط بر تو نازل شده! نه کس دیگری.»

سرو بودن، بین علفهای کوتاه قد، گاهی تاوان سرخی دارد …

درخشان بودن، وقتی همه به نور کم سوی کرم شب تاب های زمینی، عادت کرده اند، چشم کوتاه بینان را می زند !

اما نام بلند او به قدری جاویدان هست که بعد از گذشت اینهمه سال، به ما یاد آور می شود:
«هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم، دوام ما »



پ.ن: روز بزرگداشت وی به تأیید مرکز تقویم موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، هشت مرداد هر سال می باشد که همایش ها و سمینارهای متعددی برگزار می شود.

#دین_آرامشبخش_ما
#به_قلم_خودم
#یادداشت_روز
#به_قلم_شیدا_صدیق

1564421581k_pic_c21caba0-fa88-44ec-b2dc-b07a9807c7c9.jpg

 نظر دهید »

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس