دین آرامش بخش ما

رویای هزار ساله ی من! تعبیر شو...
  • خانه 

دختر کوچولویی با چشمان بارانی

04 خرداد 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

یادم می آید کودک که بودم هر وقت پدرم می خواست به سفر برود، بغض می کردم، چمدان بسته شده و آن عطر خوشبوی همیشگی پدرم و آن حال و هوای مسافر بودنش…
ماه عزیز من!
چمدانت را بستی و رفتی و من انگار دوباره همان دختر کوچولوی بغض کرده با چشمان خیس هستم که می خواهد مسافر عزیزش را از پشت پرده اشک بدرقه کند.
کاش کمی از عطر خوشبوی این سحرهای زیبا را برایمان به یادگار بگذاری، تا هر وقت در شلوغی های ماشینی روزگار گم شدیم، با بوی دلنشین آن، نفسی تازه کنیم.
کاش حس خوبی که نصیبمان شد شبیه عطری که به مرور بویش می پرد، از جان و دلمان نرود.
زیر لب زمزمه می کنم:

«رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»

ای پروردگار ما! دلهای ما را بعد از اینکه به نور ایمان هدایت کردی به سوی باطل مگردان! و از کرم خویش ما را رحمتی خاص فرست. همانا که تنها بخشنده بی منت تویی!
«قرآن کریم، سوره بقره، آیه 8»

و به یاد این شعر مثنوی می افتم:

«چون به ما بویی رسانیدی از این
در مبند این مشک را ای رب دین»

این عمر ما هست که به سرعت برق و باد میگذرد…رمضان ها، محرم ها، عید فطرها، و تمام تقویم های هجری و شمسی خط خورده شده…
حس چمدان بسته شده، حس غریبانه ای هست.

چمدان این مسافرت روزی بسته خواهد شد.
کمک کن مسافران خوبی در جاده زندگی باشیم.
هوایمان را داشته باش
از الان تا ابدیت?…


دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق
سحرگاه عید فطر 1399
https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1590281976k_pic_528eee2d-5c0f-44a2-85b1-3dcbfac3f704.jpg

 18 نظر

ببخشید! منظوری نداشتم!

22 اردیبهشت 1399 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

“صبر کن الان روشو کم‌ می کنم، هر چی سکوت میکنم جری تر میشه، فکر کرده با ساده طرفه"!
با خشم در حالیکه بدنش می لرزید از جایش بلند شد و هر چه تو دهنش بود، بارش کرد! حرف هایی که در این مدت ته قلبش تلنبار شده بود.
رنجش هایی که در دلش داشت. عقده هایی که در وجودش رخنه کرده بود‌
“تو بگو من بگوها” شروع شد و فضا هر لحظه بیشتر و بیشتر از انرژی سیاه نفرت، انباشته می شد!
دیگر خودش هم کنترلی روی حرفهایش نداشت، مثل مسخ شده ها، فقط فریاد می زد و می گفت و می گفت…
سبک شد، عقده هایش خالی شده بود‌ اما تپش قلبش تند شده بود. پس چرا حس خوبی نداشت؟
چرا به آرامش نرسیده بود؟!
چند ساعت بعد در حالی که به شدت عذاب وجدان گرفته بود، افتاد به عذر خواهی و عبارت هایی مثل ” ببخشید واقعا منظوری نداشتم” و از این حرف ها…
اما آیا همیشه، همه چیز قابل جبران است؟!

پی نوشت:

1- در قرآن کریم، صدای بلند به صدای حمار تشبیه شده است و از آن به شدت نهی شده است.

2- در قرآن کریم بر قول سدید و کلام محکم و سنجیده سفارش شده است.
قرار نیست انسان همیشه به اصطلاح “خفه خون” بگیرد و همه چیز را توی دلش بریزد. اما با قیل و قال و خشم بی ترمز و افسار گسیخته هم چیزی علاج نمی شود.

3- گفتگو یک هنر است. باید این مهارت را در خود تقویت کنیم که به جا و کاربلد و با شیوه های صحیح، کلام خود را به گوش مخاطب برسانیم.
آیت الله جوادی آملی درباره قول سدید در قرآن مجید می فرماید:
?
«قول_سَدید را قرآن سفارش کرد نه «قول شدید» را‼️

? فرمود: (قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً) ?

کلام_برهانی حرف سدید است، داد کشیدن‌ها اثری ندارد».⛔️ ❌

4- کاش دست از باری به هر جهت رفتار کردن برداریم و خودسازی را جدی بگیریم.

5- ثواب ختم قرآن در ماه رمضان بسیار زیاد است. اما کاش با عمل کردن به کلام خدا، نشان دهیم که قرآن فقط برای مد و یرملون و خواندن و رد شدن از آن نازل نشده است.


دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق

https://golenarges18.kowsarblog.ir/

1589158974k_pic_7f1b0027-59c8-421c-91ed-2fd1b9458107.jpg

 26 نظر

فکر کردی خیلی زرنگی؟!!!

19 اسفند 1398 توسط شیدا صدیق «دین آرامشبخش»

به محض بیدار شدن، حتی قبل از اینکه از پنجره به بیرون نگاه کنم، میدانستم روز آفتابی قشنگیست.
نور‌ آفتاب که از پشت پرده روی بالش و رو تختی افتاده بود، حس امید و آماده کردن یک صبحانه ساده و انرژی بخش را القاء می کرد
بعد از بین الطلوعین، خوابم برده بود.
انگار روزهای تعطیل، اثر خودش را روی زمانبندی هایم گذاشته است.

در حال خوردن صبحانه، ناگهان با خودم فکر کردم، این آفتاب تابان چندین هزار سال است که می تابد؟
و‌ چه تعداد بی شمار انسان را دیده که به سرعت برق، آمدند و رفتند؟! و‌می آیند و می روند…
در این وانفسای «زدند و بردند و خوردند…» آیا واقعا بردند؟!!! به کجا؟

کلمه ی «بردند» را به هر دو معنی بخوانید! حتی به معنی برنده شدن!

در مسابقه پر شتاب عالم، برنده واقعی کیست؟
آیا کسانی که در این وانفسای مشکلات همه جانبه، حتی به قیمت جان مردم بیگناه و بیمار، به فکر پول روی پول گذاشتن هستند، به معنای واقعی کلمه برنده ی بازی هستند؟!

یا کودک کش های چپاولگری که روی دریایی از خون، خانه ساخته اند و انگار نه انگار که این خانه روی آب است.

و در واقع حتی روی آب هم نیست!
خانه ای روی خون!

زرنگ بازی در آوردن هایی که آدم را یاد بازی های کودکی و جر زدن هایش می اندازد!
وفتی که طرف دلشکسته و رودست خورده ی بازی با بغض می گفت:
«فکر کردی خیلی زرنگی؟! نه اینطوری حساب نیست!»

بازی، همان بازی تکراری قدیمی است
فقط اسباب بازی ها تغییر کرده است.
انسان های موقتی بی خیالی که یک لحظه نمی خواهند باور کنند که به سرعت برق و باد به سمت فنا در حرکتند.
و‌هر چه دارند باید دو دستی تحویل بدهند و بروند!
روی صحبتم با شخص خاصی نیست!
شاید حتی خودمان! که به طرز عجیبی، خودسازی و‌شروع تغییرات مثبت را به تأخیر می اندازیم.
و‌ با کوله باری از اشتباهات تلنبار شده، چنان با بی خیالی، لای حجم وسیعی از برنامه های روزمره ناتمام، خودمان را پنهان کرده ایم که انگار نه انگار!
انگار نه انگار که قرار بود« حاسبوا قبل أن تحاسبوا را باور کنیم.

صدای مهربان اما هشدار دهنده ی خداوند هستی را از ورای آیات «کم ترکوا» حس می کنم:

کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ ﴿٢٥﴾ وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ کَرِیمٍ ﴿٢٦﴾ وَنَعْمَةٍ کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ ﴿٢٧﴾ کَذَلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا آخَرِینَ ﴿٢٨﴾ فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالأرْضُ وَمَا کَانُوا مُنْظَرِینَ ﴿٢٩)

«چه بسیار باغ ها و چشمه های جاری که مردم ترک گفتند.
چه بسیار کشت و زراعت و مقام و منزل را که رها کردند!
و چه نعمت ها که در آن شاد و خندان بودند! همه را بگذاشتند و برفتند…
ما آن نعمت ها را میراث اقوام دیگر کردیم.
و آسمان و زمین، هیچ بر آن رفتگان نگریست و چون اجل ایشان در رسید هیچ مهلتی از هلاک نیافتند!»

« قرآن کریم، سوره دخان، آیات29 -25»


و غزل مولانا در این باره:

«ای در غم بیهوده! رو «کم ترکوا» برخوان!
وی حرص تو افزوده! رو «کم ترکوا» برخوان!

منگر که شه و میری، بنگر که همی میری…
در زیر یکی توده، رو «کم ترکوا» برخوان!

رفتند جهانداران…خون خواره و عیاران…
بر خلق نبخشوده، رو «کم ترکوا» بر خوان!»



پی نوشت:

1-کاش هر کس، خود را مخاطب این آیات قرار دهد و در انجام تغییرات مثبت حتی در ریزترین جزئیات، دست، دست نکند.


دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق

https://golenarges18.kowsarblog.ir/

158373130827177381.jpg

 16 نظر

دین آرامش بخش ما

خودت را تصور کن در یک محیط آرامش بخش، نشسته ای و به دور از قیل و قال های عالم، می خواهی جرعه، جرعه نور بنوشی از فنجان عشق. نگاهی به نوشته های زیر بینداز...شاید پیام انرژی مثبتی که قرار است به تو برسد، لای همین واژه ها بیابی... به قلم خودم نوشته ام و با دلگرمی به سوگند زیبای خداوند به قلم «ن والقلم و ما یسطرون» عاشقانه های معنوی ام را قلم زدم. تمام سعیم این بوده که پیامی از حضرت دوست باشد و لاغیر. زیرا این جمله قدیمی اول قصه ها، واقعا حقیقت دارد که: «غیر» از خدا! هیچکس نبود... سعدی چه زیبا می گوید: «هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم»**************** (کپی بدون ذکر منبع، جایز نیست)

آخرین مطالب

  • به آغوش گرمت نیاز دارم...
  • کنار چای تلخت دو حبه قند بگذار
  • شارژ روحی از جنس دریاچه
  • جذاب و دوست داشتنی شبیه «بیب بیب»
  • کاش نمی فهمیدم...
  • هیچکس دلش برایت تنگ نمی شود
  • لطفا به عطر من دست نزن!
  • قشنگ شدن جسمی و روحی
  • اصلا خوب نیست
  • بلدی کاری کنی خوشمزه بگذره؟!
  • عالیجناب! حالا چون شمائید...
  • مواظب خرده شیشه ها باش!
  • چقدر ازش خوشم می آمد
  • فال قهوه تلخ
  • دختر کوچولویی با چشمان بارانی
  • چرا به من کمک کردی؟!
  • مرگ یک بار! شیون یک بار!
  • ترسیم مثلث عشقی
  • شاید یک روز بفهمم...
  • حافظ! لطفا غزلت را عوض کن!!!
  • روانشناسی رنگها (چه رنگی را دوست داری)؟
  • عکسهای لایک خور اینستا
  • نذر عجیبی که به شدت جواب میدهد
  • انرژی مثبت
  • بلد نیستیم!
  • من هم کم مقصر نبودم!
  • راز خوشبختی واقعی!
  • "حلالم کن" کافی نیست!
  • تکنیک های جذاب همسرداری!
  • ببخشید! منظوری نداشتم!
  • "سنگ رو یخ شدن" هم حدی دارد!
  • میخواهم این راز درگوشی را فاش کنم!
  • تو یک نفر!
  • جمع کن با این دختر تربیت کردنت!
  • مهم های نا مهم! نا مهم های مهم!
  • پنج دقیقه زیاد است؟!
  • خودت شعرت را بساز!
  • انگشتر سحرآمیز را دستت کن!
  • آیا هنوز چشمان الناز، غمگین است؟!
  • منعطف و سازگار مثل پتیر پیتزای کش دار
  • این دیگر اصلا منصفانه نیست!
  • خوش طعم ترین چاشنی دنیا
  • همین دلخوشی های کوچولو را هم از آدم می گیرند!
  • سیاست زنانه داشتن!
  • من زن پر توقعی نیستم!
  • یعنی این لیلی مهره مار داره؟!
  • گوشواره فیروزه ای هدیه یک عاشق خجالتی!
  • حقیقت آرام سازی ذهن و مراقبه
  • داستانی عجیب برای شروع تحول مثبت
  • شد، شد! نشد، نشد!!!

جستجو

آرشیوها

  • خرداد 1399 (19)
  • اردیبهشت 1399 (35)
  • فروردین 1399 (15)
  • اسفند 1398 (19)
  • دی 1398 (5)
  • آذر 1398 (5)
  • آبان 1398 (5)
  • مهر 1398 (9)
  • شهریور 1398 (7)
  • مرداد 1398 (23)
  • تیر 1398 (24)
  • خرداد 1398 (32)
  • بیشتر...
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس