به محض بیدار شدن، حتی قبل از اینکه از پنجره به بیرون نگاه کنم، میدانستم روز آفتابی قشنگیست.
نور آفتاب که از پشت پرده روی بالش و رو تختی افتاده بود، حس امید و آماده کردن یک صبحانه ساده و انرژی بخش را القاء می کرد
بعد از بین الطلوعین، خوابم برده بود.
انگار روزهای تعطیل، اثر خودش را روی زمانبندی هایم گذاشته است.
در حال خوردن صبحانه، ناگهان با خودم فکر کردم، این آفتاب تابان چندین هزار سال است که می تابد؟
و چه تعداد بی شمار انسان را دیده که به سرعت برق، آمدند و رفتند؟! ومی آیند و می روند…
در این وانفسای «زدند و بردند و خوردند…» آیا واقعا بردند؟!!! به کجا؟
کلمه ی «بردند» را به هر دو معنی بخوانید! حتی به معنی برنده شدن!
در مسابقه پر شتاب عالم، برنده واقعی کیست؟
آیا کسانی که در این وانفسای مشکلات همه جانبه، حتی به قیمت جان مردم بیگناه و بیمار، به فکر پول روی پول گذاشتن هستند، به معنای واقعی کلمه برنده ی بازی هستند؟!
یا کودک کش های چپاولگری که روی دریایی از خون، خانه ساخته اند و انگار نه انگار که این خانه روی آب است.
و در واقع حتی روی آب هم نیست!
خانه ای روی خون!
زرنگ بازی در آوردن هایی که آدم را یاد بازی های کودکی و جر زدن هایش می اندازد!
وفتی که طرف دلشکسته و رودست خورده ی بازی با بغض می گفت:
«فکر کردی خیلی زرنگی؟! نه اینطوری حساب نیست!»
بازی، همان بازی تکراری قدیمی است
فقط اسباب بازی ها تغییر کرده است.
انسان های موقتی بی خیالی که یک لحظه نمی خواهند باور کنند که به سرعت برق و باد به سمت فنا در حرکتند.
وهر چه دارند باید دو دستی تحویل بدهند و بروند!
روی صحبتم با شخص خاصی نیست!
شاید حتی خودمان! که به طرز عجیبی، خودسازی وشروع تغییرات مثبت را به تأخیر می اندازیم.
و با کوله باری از اشتباهات تلنبار شده، چنان با بی خیالی، لای حجم وسیعی از برنامه های روزمره ناتمام، خودمان را پنهان کرده ایم که انگار نه انگار!
انگار نه انگار که قرار بود« حاسبوا قبل أن تحاسبوا را باور کنیم.
صدای مهربان اما هشدار دهنده ی خداوند هستی را از ورای آیات «کم ترکوا» حس می کنم:
کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ ﴿٢٥﴾ وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ کَرِیمٍ ﴿٢٦﴾ وَنَعْمَةٍ کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ ﴿٢٧﴾ کَذَلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا آخَرِینَ ﴿٢٨﴾ فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالأرْضُ وَمَا کَانُوا مُنْظَرِینَ ﴿٢٩)
«چه بسیار باغ ها و چشمه های جاری که مردم ترک گفتند.
چه بسیار کشت و زراعت و مقام و منزل را که رها کردند!
و چه نعمت ها که در آن شاد و خندان بودند! همه را بگذاشتند و برفتند…
ما آن نعمت ها را میراث اقوام دیگر کردیم.
و آسمان و زمین، هیچ بر آن رفتگان نگریست و چون اجل ایشان در رسید هیچ مهلتی از هلاک نیافتند!»
« قرآن کریم، سوره دخان، آیات29 -25»
و غزل مولانا در این باره:
«ای در غم بیهوده! رو «کم ترکوا» برخوان!
وی حرص تو افزوده! رو «کم ترکوا» برخوان!
منگر که شه و میری، بنگر که همی میری…
در زیر یکی توده، رو «کم ترکوا» برخوان!
رفتند جهانداران…خون خواره و عیاران…
بر خلق نبخشوده، رو «کم ترکوا» بر خوان!»
پی نوشت:
1-کاش هر کس، خود را مخاطب این آیات قرار دهد و در انجام تغییرات مثبت حتی در ریزترین جزئیات، دست، دست نکند.
دین آرامشبخش ما
به قلم شیدا صدیق
https://golenarges18.kowsarblog.ir/